نگاهی به سرمقاله روزنامه های کثیرالانتشار و چاشنی که هر کدام از رسانه های مکتوب به محتوای امروز نشریات اضافه کردند.
تحریم ایران نباید برای آمریکا بیهزینه باشد
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
روز پنجشنبه گذشته، وزیر خزانهداری آمریکا اعلام کرد 18 بانک ایرانی را در فهرست تحریمهای آمریکا قرار داده و دسترسی ایران به «دلارهای آمریکا» را به طور کامل مسدود کرده است. اما در عین حال مقامات مالی اتحادیه اروپا گفتهاند آمریکا به آنان اطمینان داده که این محدودیتها مطلق نیست و همه مراودات مالی خارجی با ایران را شامل نمیشود. درخصوص این موضوع گفتنیهایی وجود دارد:
1- تشدید تحریمها کمتر از یک ماه مانده به زمان برگزاری انتخابات سوم نوامبر -13 آبان- در حالی صورت گرفته است که «دونالد ترامپ» از 19 اردیبهشت 1397 که برجام را پاره کرد، وعده داد بهزودی ایران دوباره به مذاکره بازمیگردد و در خصوص دو موضوع تسلیحات و قدرت منطقهای خود امتیازات بزرگی میدهد. گاهی هم برای چیده شدن دوباره میز «تن دادن ایران به امتیازات بزرگ»، از سه ماه، شش ماه و یک سال سخن میگفت. آمریکاییها در این مدت 30ماهه هرازگاهی برگی بر تحریمها میافزودند که البته هیچ کدام شامل موضوع جدیدی نبود و به مدد عملیات روانی، «فشار جدید» و «ابتکار جدید» معرفی میشدند.
بر این اساس و بدون کمترین تردید باید تحریم پنجشنبه آمریکا را «اعتراف بزرگ» آن به شکست کامل در برابر ایران دانست. تحریمهای دوره ترامپ در این 30 ماه، همان تحریمهای دوره اوباما و پیش از آن بود و اصولاً با تحریمهای بانکی و نفتی به نقطه اوج خود رسیده بود و در فاصله امضای برجام توسط وزیر خارجه وقت آمریکا تا پایان دوره اوباما کاهش پیدا نکرده و حتی تعلیق هم نشده بودند. بنابراین آنچه دونالد ترامپ با پاره کردن برجام به آن دل بسته بود، «عملیات روانی» مبتنی بر تشدید تحریمها بود و البته توانست به دلایل داخلی آثاری هم بر اقتصاد ایران برجای بگذارد که اگر «دلایل داخلی» نبود، اثری نمیگذاشت.
۲- آمریکا در جریان تحریم 18 بانک ایرانی به یک «بازی رسوا» دست زده است. حدود سه هفته پیش که بازی استفاده از ماشه -تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران- در شورای امنیت سازمان ملل با شکست مواجه گردید،
«کلی کرافت» سفیر آمریکا در سازمان ملل، 31 شهریور ماه گذشته گفت: «ما نیازی نداریم اکثریت در کنار ما بایستند. ایالات متحده نیرویی است برحق و رهبر یک نظم چندجانبه است». آمریکا با بازی یکتنه در صحنه تحریم 18 نهاد مالی ایران، چشماندازی از خود به تصویر کشیده است که دارد آخرین تیرهای خود را در ترکش میگذارد. از این رو تحریمهای جدید آن از سوی بسیاری از محافل اروپایی و آمریکایی جدی گرفته نشد تا جایی که روزنامه «بلومبرگ» نوشت: «این یک برگ تحریم داخلی بود که جمهوریخواهان علیه دموکراتها رو کردند تا مانع حرافی بایدن در مناظرات انتخاباتی در مورد بازگشت به برجام شوند.» این محافل نوشتند ترامپ میخواهد به افکار عمومی داخل آمریکا بفهماند که راهی که درباره ایران در پیش گرفته شده، جنبه حزبی ندارد و وضعیت محتوم روابط واشنگتن و تهران است. این مدل برخورد در واقع از یکسو نشانه پذیرش شکست سیاسی از سوی دونالد ترامپ و جمهوریخواهان است و از سوی دیگر نشانه مخالفتهای رو به رشد داخلی علیه سیاست خارجی آمریکاست و البته از آنجا که انزوای خارجی آمریکا منحصر به دوره کنونی نیست، این اعتراضی به فقدان دستاورد آمریکا در سیاست خارجی به حساب میآید.
۳- همیشه تحریمها علیه ایران به «دلایل داخلی» متکی بوده است. در طول این دو دهه، جریانهایی در داخل حکومت ایران «لزوم حل مسائل با خارج» را به عنوان راهبرد حل مشکلات داخلی مطرح و به محور قرار گرفتن راهحلهای داخلی رغبتی نشان نمیدادند. ایران برای برونرفت از این وضعیت، به اصلاحات اقتصادی نیاز جدی دارد. وضع کار در ایران، نگاه به امکانات فراوان داخلی، مدیریت واردات و مدیریت مصرف به اصلاحات جدی نیاز دارد و عدم توجه به این اصلاحات، علتالعلل مشکلات داخلی ما است.
اولویت ایران در زمینه روابط خارجی هیچگاه مورد توجه دولتها واقع نشده است. ساختار دولتی ایران از دوره ریاستجمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی بر مبنای روابط اقتصادی با بلوک غرب تنظیم شد و این در حالی بود که ایران در دو جبهه شرق و همسایگان، دارای موقعیتهای بسیار خوبی بوده است. همین الان هم تحرک محدود اقتصادی جمهوری اسلامی به دلیل روابط کنونی با شرق و همسایگان ایران است که اگر در این چهل سال به عنوان راهبرد ملی مد نظر قرار میگرفت، بسیاری از مشکلات کنونی وجود نداشت و غرب نمیتوانست وقیحانه از سلاح تحریم علیه ایران حرف بزند. ایران حدود 15 همسایه دارد که جمعیتی نزدیک به 900 میلیون نفر را پوشش میدهند و به بسیاری از محصولات ایران نیازمند میباشند. رونق دادن به روابط تجاری با این همسایگان میتوانست و میتواند نیازهای ارزی ایران را تأمین نماید. اما متأسفانه در اکثر موارد روابط ما با این دولتها در سطح سیاسی است و سفارتخانههای بعضاً پهناور و پرخرج ما، در این کشورها دغدغه روابط تجاری ندارند.
نکته دیگر این است که، همزمان با تحریمهای آمریکا، از درون دولت ایران نغمههایی ساز میشود که طمع دشمنان را برمیانگیزد. کما اینکه وقتی مقامات وزارت خزانهداری آمریکا درباره اثربخشی تحریمها علیه ایران، از سوی کنگره مورد پرسش واقع میشوند، به اظهارات مقامات دولت ایران در این مورد استناد مینمایند. گویا در ایران کسانی هستند که به کمک آمریکا میآیند تا واشنگتن به تحریمها امید ببندد و برگههای جدیدی از آن، رو نماید! از سوی دیگر وقتی مقامات ایران در برابر طرحهای تحریمی آمریکا، طرحی ارائه نداده و به اجرا نمیگذارند و بازار ایران به حال خود رها میشود، قیمتهای رهاشده در بازار ارز، سکه و... زمینه را برای تحریمهای بعدی ایران فراهم مینماید.
۴- ما در مقابل طرحهای تحریمی آمریکا به دو اقدام جدی نیاز داریم. یک اقدام ساماندهی بازار ارز ایران است. ما در ایران به میزان معینی ارز احتیاج داریم و این میزان در اندازهای نیست که در همین شرایط تحریمی هم تأمین آن از توان کشور خارج باشد. اگر واردات را کنترل کنیم و به کالاهای غیرضروری اجازه ورود به کشور ندهیم، میتوانیم نیازهای واقعی خود را کارسازی کنیم. نیاز واقعی ما به ارز -اگر بخواهیم همه آنچه نمیتوانیم در داخل تولید کنیم وارد نماییم- بین 40 تا 60 میلیارد دلار است و همین الان این حجم ارز را داریم. کما اینکه ده روز پیش رئیسکل بانک مرکزی ایران اعلام کرد طی ماههای اخیر 8میلیارد دلار از محل معاملات بخش خصوصی به اقتصاد کشور بازگشته است. مراودات مالی ما با کشورهایی مثل چین، روسیه، ترکیه، عراق و... هم که برقرار است و در عیناینکه با سختگیریهایی هم مواجهایم اما در حدود 40 میلیارد دلار آورده ارزی داریم. کمااینکه بنا به گفته میراشرفی رئیس کل محترم گمرک ایران در سال گذشته 41/3میلیارد دلار صادرات و 43/7میلیارد دلار واردات داشتهایم با این وصف تراز مالی سال گذشته ایران ۸۵ میلیارد دلار بوده است. پس مشکل ما مدیریت بازار است.
یک سؤال اساسی که ذهنها را به خود مشغول کرده و پاسخی برای آن نمییابد این است که به چه دلیل اقتصادی در فاصله یک سال اخیر نرخ دلار دو برابر شده و در این اثنا چه اتفاق واقعی در عرصه اقتصادی ایران افتاده است؟ آیا در شرایط تحریم رها کردن قیمت ارز و سپردن به دست بازار منطق اقتصادی دارد؟ در کجای دنیا حتی در شرایط عادی اجازه میدهند، دستهای مخرب به هم پیوسته داخلی و خارجی، کنترل اقتصاد را از دست دولت خارج کند؟
اقدام جدی دوم ما، هزینهدار کردن اقدامات تحریمی آمریکا علیه ایران است. آمریکا باید دریابد که هر ضربه به ایران، منجر به وارد شدن ضربهای به آمریکا است و نیز کشورهایی که از تحریمها حمایت میکنند و در منطقه غرب آسیا به مثابه پایگاههای مدیریت تحریمهای ضدایرانی عمل میکنند، باید هزینه اقدامات خود را بپردازند. ایران کشوری دستبسته و ضعیف نیست که نتواند هزینههای اقدامات ضدایرانی را به دشمنانش تحمیل کند. آمریکا تلاش میکند اقتصاد را به «نقطه بازگشت ایران» تبدیل کند و با صراحت هم از آن حرف میزند. کما اینکه، پنجشنبه گذشته -یعنی در روز اعلام تحریم علیه
18 بانک ایرانی- «استیون منوچین» وزیر خزانهداری آمریکا با صراحت اعلام کرد «این تحریمها برای آن است که ایران از برنامه هستهای خود دست بردارد و حمایت از نیروهای مقاومت در منطقه را متوقف کند.» در واقع مقامات آمریکا مخفی نمیکنند که هدفشان تضعیف «قدرت ایران» است.
با این وصف سؤال این است که آیا این فقط آمریکا است که میتواند با کمک عوامل منطقهای خود به ایران و اقتصاد ایران و همپیمانهای آن ضربه بزند؟ آیا بیش از ایران، «اقتصاد»، نقطه ضعف عوامل منطقهای آمریکا نیست؟ ایران باید ثابت کند که در برابر هر ضربه اقتصادی، ضرباتی را متوجه آمریکا و عوامل آن میکند. ما باید معادله کنونی را تغییر بدهیم و این جنگ تحمیلی یکجانبه را دفع کنیم. همانگونه که اگر قرار بود به شیوهای که هماینک در این جنگ تحمیلی اقتصادی عمل میکنیم، در مواجهه با جنگ نظامی تحمیلی
8 ساله عمل میکردیم، قطعاً شکست خورده بودیم. در آن جنگ عزم کردیم که ورق را برگردانیم و حدود 18 ماه پس از آغاز جنگ، به آن دست یافتیم و این سبب شد که هیئتهای منطقهای برای گرفتن آتشبس راهی تهران شوند، که اگرچه آتشبس راهحل ختم جنگ نبود، اما اعتراف به قدرت ایران بود و در چنین فرایندی بود که ما توطئه بزرگ جنگ علیه خود را با افتخار به نقطه صفر رساندیم و امروز چهل سال است که از برکات آن بهره میبریم.
کرونا ؛ تعارف بی تعارف!
سیدصادق غفوریان در خراسان نوشت:
«به ماسک اعتقادی ندارم!»؛ این جمله را احتمالا شما هم بارها شنیده اید. عبارتی به غایت کودکانه و مضحک که برخی برای استفاده نکردن از ماسک بر زبان می رانند. این گونه موارد که ناشی از نوعی سهل انگاری و خودخواهی است در کنار تمامی آن چه کرونا بر جوامع تحمیل کرده، همه در شمار میراث غم انگیز این ویروس عجیب و غریب است که همچنان موعد دقیقی برای پایانش قابل تصور نیست.
کرونا در هشت ماه گذشته هر روز با داستان جدیدی ما را غافلگیر می کند و اگرچه بارها اسیر این غافلگیری ها شده ایم اما انگار به این شرایط عادت کرده ایم و حتی دیگر آمار روزانه مبتلایان جدید و جان باختگان آن ما را نمیرنجاند.
بی شک این شرایط، ویژه کشور ما نیست و اغلب کشورها با چنین وضعیتی مواجه اند. حالا در هشتمین ماه اپیدمی کرونا قرار داریم و دقیقا هفت ماه می گذرد از زمانی که سخنگوی وزارت بهداشت در نشست خبری روزانه این جمله را به زبان آورد: «در بدبینانهترین حالت تا خرداد 99 اپیدمی این بیماری در کشور پایان مییابد.» (موج-7فروردین99)
در عین حال در شرایطی پیک سوم کرونا را در هشتمین ماه تجربه می کنیم که ستاد ملی کرونا در اقدامی متفاوت و البته دیرهنگام، استفاده از ماسک را در گام نخست برای پایتخت اجباری و برای متخلفان آن جریمه پیش بینی کرد. البته موضوع ماسک از ابتدای ماجرای کرونا در کشور با چالش اساسی روبه رو بوده است؛ چه آن زمان که به دلیل کمبود، مسئولان وزارت بهداشت استفاده از آن را غیرضروری می دانستند و چه حالا که استفاده اش را اجباری و تخلف از آن را مشمول جریمه نقدی کرده اند. به هر روی نحوه مواجهه قانون با ماسک نزن ها و پروتکل شکن ها، خود یک پروژه دشوار و پرحاشیه است که قطعا روزهای آینده با حاشیه هایی جدی مواجه خواهد شد. با این حال این تصمیم ستاد ملی کرونا در شرایط کنونی که هوا رو به سردی و افزایش بیماری های فصلی می گراید، بی شک تصمیم و مصوبه ای قابل دفاع است و چه بسا می توان درباره اش به چند نکته قابل تامل اشاره کرد:
1- تجربه کشورها
اگر تقویم ماه های پیشین کرونا به ویژه در حوزه اروپا را مرور کنیم، تجربه اجباری کردن استفاده از ماسک را حتی از اوایل فصل تابستان در بسیاری از کشورها می توانیم بیابیم. از سوی دیگر اگر یکایک راهکارهای گوناگون دولت ها برای کنترل ویروس کووید19 از قرنطینه شهرها تا تعطیلی های مقطعی را بررسی کنیم، به طور قطع فقط دو مورد «استفاده از ماسک» و رعایت «فاصله اجتماعی» به طور مشترک در تمامی کشورها همچون اصل پایدار باقی مانده است و دولت ها به دلیل بحران های اقتصادی، تلاش می کنند با رعایت پروتکل های ویژه نوعی همزیستی با کرونا را تا زمان لازم در پیش گیرند. بنابراین شرایط ما نیز در بسیاری از موارد جدا و متفاوت از کشورهای دیگر نیست و چه بسا بسیار زودتر می توانستیم شرایطی شبیه مصوبه دیروز (اجباری کردن ماسک و قرنطینه اجباری برای مبتلایان و تعیین جریمه) را در کشور ایجاد و اعمال کنیم.
2- اکنون وقت انتخاب است
همه می دانیم که سیستم درمانی کشور آن طور که باید از نظر سخت افزاری ظرفیت کافی و وافی برای مدیریت شرایط بحران را ندارد، به علاوه این که به دلیل موقعیت ویژه روحی و روانی ناشی از خستگی گروه درمان، اکنون در مسیر رو به بحران قرار گرفته ایم، لذا این ما هستیم یعنی تک تک افراد جامعه که میان دو وضعیت بحران یا وضعیت همراه ایمنی را باید انتخاب کنیم.
آیا می خواهیم با عدم تدبیر و اهتمام، دوره بحران و اپیدمی ویروس را طولانی کنیم یا با رعایت ضوابط بهداشتی آسیب های آن را به حداقل برسانیم؟
به طورقطع هیچ عقل سلیمی علاقه مند نیست که همچنان روزگار را این گونه با اضطراب سپری کند پس ای هم وطن نازنین من، وقت آن است که همه با هم دوباره همت کنیم و از وظایف فردی و اجتماعی مان برای رعایت ضوابط بهداشتی کرونا کوتاهی نکنیم که مبادا فرصت هایمان بیش از این از دست برود و خدای ناکرده عزیزانمان از میانمان رخت بربندند و البته دولت هم در مواجهه با این چالش چاره ای ندارد جز آن که تعارف را در برخورد با قانون شکنان کنار بگذارد ....
اعتراف «شرق» به وابستگی به غرب
کبری آسوپار در جوان نوشت:
سردبیر روزنامه شرق در سرمقاله روز شنبه این روزنامه، از دلیل فعال شدن اصلاحطلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ رونمایی کرده است. او صریح نوشته که «احتمال پیروزی بایدن» در انتخابات ریاست جمهوری امریکا باعث شده تا اصلاحطلبان بهرغم اینکه «تا چندی پیش ناامید بودهاند»، تصمیم بگیرند که «وارد فضای انتخاباتی بشوند». در سرمقاله شرق آمده که بایدن عامل «تکرار اصلاحات» است.
یادداشت احمد غلامی، آنچنان که از تیتر آن هویداست، نوشته شده تا بگوید که «چرا اصولگرایان میگویند ترامپ و بایدن فرقی ندارند»، اما در واقع، بیشتر از آن، دارد بیان میکند که چرا اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات ۱۴۰۰ امیدوار شدهاند! آنچه وی در مورد اصولگرایان نوشته، یک تحلیل است و میتواند همچون هر تحلیل دیگری، غلط یا درست باشد؛ بخصوص آنکه در مورد رقبای سیاسی نوشته و احتمال ضعیفی دارد که از جهت گیری و غرض ورزی سیاسی خالی باشد، اما آنچه در مورد جناح خود بیان میکند، دیگر نامش تحلیل نیست و خبر از درون است. خبری که خالی از نگاه تأیید و تبعیت نسبت به جناح خود نیست و طبعاً کوشیده تا خالی از هرگونه وجه منفی باشد. با این حال، آنچه او بیان کرده، چنان منفی است که تعجب را برمیانگیزد؛ تعجب نه از آن رو که او به وجهی منفی از جناح خود پرداخته، بلکه از این رو که چطور توانسته این گزاره منفی و حتی عجیب را به عنوان یک اتفاق معمولی و حتی مثبت در جریان اصلاحات به توصیف بنشیند! از همین رو است که گزارههایی که او در مورد ارتباط میان فعال شدن انتخاباتی اصلاحطلبان و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امریکا مینویسد، میتواند به رسم ادبیات حقوقی، «اقرار علیه خود» نام گرفته و مطابق قواعد حقوقی «مسموع» و قابل اعتنا باشد. به همین دلیل از آنچه روزنامه شرق در مورد اصولگرایان نوشته، میگذریم که از این نوشتهها علیه رقبای سیاسی در رسانهها زیاد است و به آنچه این رسانه در مورد جناح خود یعنی اصلاحطلبان نوشته، میپردازیم.
در سرمقاله روزنامه شرق آمده: «اصلاحطلبان که تا چندی پیش ناامید بودند، با افزایش احتمال پیروزی بایدن به این باور رسیدهاند که شاید برای انجام اصلاحات و برجام دیر نشده باشد. از اینرو اندکاندک به شیوه متفاوتی وارد فضای انتخاباتی شدهاند».
اولین نکته در مورد یادداشت شرق آن است که میگوید «احتمال» پیروزی بایدن به اصلاحطلبان امیدواری داده که به صحنه انتخابات بیایند. در واقع، اگر بر فرض بپذیریم که بایدن شرایط مناسبتری را نسبت به ترامپ برای ایران فراهم میکند، یادداشت شرق میگوید که ما اصلاحطلبان فقط اهل کار کردن در همین روزهای «بهتر» ریاست جمهوری جو بایدن هستیم و اگر ترامپ رأی بیاورد، مرد روزهای سخت نیستیم و خداحافظ و ما با انتخابات قهر هستیم و اصلاً چرا شورای نگهبان کاندیداهای ما را فلان سال رد صلاحیت کرد! نکته دوم هم همین است که شرق تلویحاً اذعان کرده که رد صلاحیت و دغدغه دموکراسی و جمهوریت و نگذاشتند کار کنیم و امثال اینها که همیشه اصلاحطلبان برای کنار کشیدنهایشان از فضای سیاسی ردیف و انتخابات را تحریم میکنند، دروغی بیش نیست و اگر فضا را از سوی دوستان غربی خود مناسب ببینند، خیلی هم به حضور در فضای انتخابات علاقهمند هستند. نکته سوم فریاد زدن اوج یک وابستگی به عوامل خارجی است. جریانهای سیاسی یک کشور ممکن است به دولتی خارجی تعلق خاطر یا حتی وابستگی داشته باشند. اما این امر در میان افکار عمومی اغلب مذموم شمرده میشود. با این حال، عکس نشان دادن ارزشها و جابهجا کردن مثبت و منفیهای سیاسی چنان در میان برخی اصلاحطلبان پا گرفته که روزنامه شرق ابایی ندارد که این وابستگی را در سرمقاله خود فریاد کند و آن را شرمآور هم نمیداند. شرق «تنها راه پیروزی احتمالی اصلاحطلبان» را «پیروزی بایدن» میداند و آن را «احیای دوباره امید» نامیده است. با این حساب، گذشته از آنکه این جماعت اصلاحطلب، داخلیترین وقایع ایران را بر مبنای وقایع خارجی کشور دوست و برادرشان تحلیل میکنند، انتظار بیجایی است از آنان داریم که در اداره کشور چشم به داخل داشته باشند و وابسته به غرب نیندیشند؛ آنانی که حتی رسمیت بخشیشان به دموکراسی در داخل کشور که از مسیر شرکت در انتخابات است، وابسته به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری یک کشور دیگر است.
اتهامات آمریکا و جبههگیری ایران و چین
حسن هانیزاده در آرمان نوشت:
اظهارات سخیف و نابخردانه و ناشی از خوی کابوییگری دونالد ترامپ نسبت به ملت بزرگ ایران نشان میدهد که رئیسجمهور آمریکا پس از نزدیک به چهار سال رویارویی مستقیم و غیرمستقیم با ایران به یک بنبست کامل سیاسی رسیده. این اظهارات از کینه جمهوریخواهان نسبت به توانمندیها و مقاومت ملت ایران در برابر تحریمهای ظالمانه آمریکا سرچشمه میگیرد. هیچ رئیسجمهوری در طول چهار دهه گذشته چنین ادبیاتی در مورد ملت ایران بهکار نگرفته و این امر نشان میدهد که دونالد ترامپ نمیتواند طرف قابل اعتمادی برای مذاکره با ایران تلقی شود.
اینگونه اظهارات سخیف نشانه ضعف و درماندگی سیاسی آمریکا در برابر ایران است و به همین دلیل دونالد ترامپ پس از این اظهارات به وزارت خزانهداری آمریکا دستور داد تا هجده بانک و موسسه مالی ایران را تحریم کند. اما این تحریمها تاثیر چندانی بر روابط مالی ایران با جهان باقی نمیگذارد زیرا همه راهها به واشنگتن ختم نمیشود.
کشورهای بزرگی در جهان هستند که آماده تعامل اقتصادی و مالی با جمهوری اسلامی هستند از جمله چین و روسیه بهعنوان دو قدرت تاثیرگذار جهانی با کمال اشتیاق آماده تشکیل یک جبهه اقتصادی، نظامی و سیاسی در برابر آمریکا هستند. بههمین دلیل، سفر اخیر دکتر محمدجواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران به چین مقدمهای برای شکلگیری یک جبهه وسیع شرقی در برابر هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا به شمار میرود. در این سفر وزیر خارجه ایران چارچوب توافقنامه همکاری راهبردی 25ساله ایران و چین را با مقامات چین مورد بحث قرار داد.
این توافقنامه برخلاف ادعای رسانههای معاند میتواند فصل جدیدی در همکاریهای روبه رشد تهران و پکن و در نهایت مسکو منجر شود. در این توافقنامه پیشبینی شده که در یک فرآیند زمانی دلار از چرخه تعاملات دو کشور بزرگ چین و ایران حذف خواهد شد و ارز محلی جایگزین دلار خواهد شد. این توافقنامه اگر در مجلس شورای اسلامی مورد تصویب قرار بگیرد و شورای نگهبان آن را تصویب کند، یک انقلاب منطقهای و شرقی علیه آمریکا و همپیمانان آمریکا تلقی خواهد شد. علت این امر این است که چین و روسیه به عنوان دو قدرت نظامی و اقتصادی بهشدت از دخالتهای آمریکا در مسائل غرب و شرق آسیا نگران هستند.
طبیعی است فشارهای آمریکا موجب خواهد شد که یک جبهه جدیدی با شرکت سه کشور ایران، روسیه و چین تشکیل شود تا مانع دخالتهای آمریکا در مسائل شرق جهان بشود. لذا سفر وزیر خارجه ایران به چین فصل جدیدی در تاریخ مناسبات تهران و پکن خواهد گشود که ثمرات این توافق راهبردی اقتصادی در آینده تاثیر فزایندهای بر اقتصاد دو کشور به وجود خواهد آورد. طبیعی است تهدیدهای آمریکا علیه چین و روسیه تاثیر چندانی بر اقتصاد چین باقی نخواهد گذاشت و آمریکا از این تحریمهای یکجانبه بیش از چین ضرر خواهد کرد. چین کشوری است وسیع، با اقتصاد متنوع و کلان، جایگزینهای زیادی برای تقابل با تحریمهای اقتصادی و مالی آمریکا دارد و با استفاده از اهرمهای اقتصادی میتواند دلار آمریکا را از چرخه اقتصادی جهان خارج بکند و به طور طبیعی این امر در درازمدت اقتصاد آمریکا را فلج خواهد کرد.
کلید و قفل دروغ
رضا دهکی در ابتکار نوشت:
مذموم بودن دروغ چنان بدیهی است که نیازی به شرح آن وجود ندارد. با این حال نسبت میزان این مذموم بودن بسته به محتوای آن، گوینده، منفعت و ضرر حاصل از آن، میزان دربرگیریاش و البته سطح قضاوت اخلاقی نسبت به دروغ، در اذهان عمومی متغیر است. در این میان در کشوری همچون ایران هم به دلایل فرهنگی و ملی و هم به دلایل مذهبی انتظار میرود دروغ در زمره مذمومترین اخلاق باشد که روی کاغذ و در کلام نیز هست!
از نگاه ملی آرزوی داریوش اول هخامنشی که از اهورامزدا میخواهد ایران را از هجوم دشمن، خشکسالی و دروغ حفظ کند، مشهور است. از نگاه فرهنگی هم کافی است نگاهی به گنجینه فاخر ادبیات این مرز و بوم انداخت؛ چه آن جا که فردوسی بارها و از جمله در بیت «هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ، ستمکارهای خوانمش بیفروغ» دروغگویی را تقبیح میکند، چه آن جا که سعدی یادآور میشود «یکی را که عادت بود راستی، خطایی رود درگذارند از او، وگر نامور شد به قولِ دروغ، دگر راست باور ندارند از او» و چه هنگامی که در روایتهای مثنوی معنوی مولانا، در مذمت دروغ اشاره میکند «گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم، ینفعن الصادقین صدقهم».
حتی در میان ضربالمثلهای فارسی هم ردپای نکوهش دروغ بسیار است؛ از «آدم دروغگو کله کلاهش سوراخ است» گرفته تا «دروغگو کم حافظه است» و کنایههای «قسم روباه و دم خروس» یا «جهنم هم به این گرمی نیست!». نگاه دین و مذهب هم به دروغ کاملا آشکار است. در تمامی ادیان توحیدی، دروغ مذموم است؛ تاکید فراوان و پرتکرار بر راستی در دین زرتشتی، درج دروغ در زمره گناهان کبیره ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام گواهی بر این مدعاست. نزد شیعیان مسلمان هم در میان خیل احادیث و روایت در مذمت دروغ، این گفته امام اول شیعیان که «دروغ کلید تمام بدیهاست» و نیز این حدیث منتسب به امام یازدهم شیعیان که «تمام گناهان در صندوقی است که کلید آن دروغ است» مشهورند. با چنین پشتوانه ملی، فرهنگی و مذهبی، انتظار میرود در نظامی که عنوان «جمهوری اسلامی ایران» را بر خود دارد، دروغ نگفتن اصلیترین ارزش و دروغ گفتن بزرگترین منکر فرض شود.
جمله مشهوری است که «سیاست پدر و مادر ندارد». این جمله در میان همه تفسیرها و کاربردهایش، در عامترین برداشت به این نکته اشاره دارد که سیاست رویکردی بر محور انسانیت – که پدر و مادر دارد! – نیست و در واقع به عنوان مجوزی برای هر گونه کلک و دروغ و کژی در این عرصه به کار میرود. از طنزهای تلخ پارادوکسیکال سیاست این که بر این اساس، سیاست میتواند درباره صداقت و دروغ هم دروغ بگوید! البته که سیاستمداران، گاه به دنبال مجوزهایی همچون مصلحت و امنیت برای دروغ میگردند و گاه در مورد سیاستمداران داخلی، با این مجوز که خدعه در جنگ جایز است و جنگپنداری – برهه حساس! – هر روز و هر ساعت و هر عرصه، آن را بر خود حلال میدارند.
روزگار شبکههای اجتماعی و جریان سریع و گسترده اخبار اما همان طور که گسترش دروغ را آسان کرده، دروغ گفتن را هم سخت کرده است. هر گفته و عملی به سرعت قابل سنجش با حقایق، مستندات، دیگر روایات از موضوع و حتی گفتهها و عملکرد پیشین گوینده است. درنتیجه دروغ گفتن و بر دروغ ماندن و یا از دیگر سو، تغییر کلام دروغ بدون توضیح، عذرخواهی و جریمه متناسب چند برابر به چشم میآید.
هرچند شاید دروغ نگفتن به عنوان یک اصل بدیهی برای هر مسلمانی فرض شود و به همین دلیل درج راستگویی در ویژگیهای مسئولیت ضروری نباشد، اما به نظر میرسد که لازم است نگاه ساختاری نظام به موضوع دروغ نزد مسئولان عملیتر و فعالتر باشد. در نظامی سیاسی با نام جمهوری اسلامی، دروغ گفتن یک مسئول دو آسیب همزمان دارد؛ از یک سوء اعتماد عمومی را ذره ذره میکاهد و از سوی دیگر از آن جا که گاه مدعی و مدعا یکی فرض میشوند، مدعی مسلمانی و اسلامش هم یکی گرفته شده و وهن اسلام نیز رخ میدهد؛ اتفاقی که قاعدتا با این حد از مدعای اسلامگرایی و شیعیگرایی باید برای مسئولان نظامی با نام اسلامی بسیار پر اهمیت باشد.
متاسفانه در طول سالیان، دروغهای بسیاری از سوی مسئولان خرد و کلان مطرح شده است که طرح دوسیه و برهانهایش طوماری بلند را طلب میکند. با این حال تنها در همین روزهای گذشته، میتوان به مسئولی برخورد که همزمان با وجود فایل صحبتهایش روی سایت رادیو، حرفهایش را تکذیب میکند و دیگرگون میگوید و رسانهها را مقصر تغییر حرفهایش مطرح میکند و مسئولی دیگر را دید که به مردم منتظر برای تشییع پیکر استاد محمدرضا شجریان اطمینان میدهد تشییع بیحضور آنها انجام نخواهد شد، اما در روز تشییع جمعیت مشتاق پشت درها میمانند.
هر چه به عقب برویم، مثالها بسیارند. امروز اگر مسئولان ابراز نگرانی میکنند که چرا مردم به آمار و اخبارشان اعتماد ندارند، گلایه میکنند که چرا رسانههای خارجی و برخی کانالهای شبکههای مجازی با هر زاویه نگاهی که به موضوعات میپردازند، پذیرفته میشوند شاید باید اول به این عملکرد خود نگاه کنند. در طی سالها که مردم هر چه کمتر محرم دانسته شدهاند، مصلحت و منفعت دو بهانهای شدهاند که دروغ را مجاز کرده و البته تکرار مکرر آن چالشهای جدید بر ساخته است.
شاید اگر بخواهیم مسائل امروز را از ریشه حل کنیم، نیاز به درمانهای ریشهای باشد و یکی از اولین اصلاحات لازم در این زمینه، تلاش برای ریشهکنی دروغ از عالم سیاست خواهد بود. شاید که با قفل کردن دروغ، دیگر سیئات هم از صندوقچه خود خارج نشوند و به جان ملت نیفتند.