وبلاگ ناظر 110

نوشتاری به بهانه هفتمین یادواره ی شهدای حادثه ی تاسوکی

ناظر ١١٠ , 17 اسفند 1391 ساعت 23:06

اوشيدا:در اسفند ماه سال 84 طی حادثه ای دردناک که توسط عده ای از وطن فروشان از خدا بی خبر ،تعدادی افراد بی گناه به شهادت رسیدند،بیش از22 گل از بوستان انقلاب پرپر گشتند..


به گزارش پايگاه خبري اوشيدا محمد ناظری در وبلاگ ناظر ١١٠ نوشت:در اسفند ماه سال 84 طی حادثه ای دردناک که توسط عده ای از وطن فروشان از خدا بی خبر ،تعدادی افراد بی گناه به شهادت رسیدند،بیش از22 گل از بوستان انقلاب پرپر گشتند شهادت این عزیزان که در بین آنان نوجوان محصل،روحانی و طلبه،بازاری و کارگر و کارمند حضور داشتند فضای استان سیستان و بلوچستان را عطر آگین نمود و سالهاست که برگزاری یادوارها ی شهدای حادثه تاسوکی در منطقه باعث زنده نگه داشتن یاد و نام و خاطره ی شهدا گردیده است که یکی از این یادواره ها و محوری ترین آن، یادواره ی شهدای تاسوکی و دو شهید روحانی حادثه و شهدای بخش پشت آب است.هرساله این یادواره به همت دلاور مردعرصه 8 سال دفاع مقدس و میدان دار نبرد فرهنگی استان سردار سرافراز سپاه اسلام "شهید لک زایی" برگزار و ماندگار گردیده است.نام سردار لک زایی و یادواره شهدای حادثه تاسوکی در استان به هم گره خورده است .در پنج شنبه پایان سال جاری 24 اسفند هم قرار است برای هفتمین بار این یادواره برگزار شود. حقیر در ساعات پایانی شب گذشته که قصد استراحت نموده نا خود آگاه مشغول مرور برنامه ریزی این یادواره بودم و لحظاتی به یاد یادواره های گذشته و حضور متولی این یادواره ها (سردار شهید لک زایی)که در هفتمین یادواره دیگر حضور فیزیکی او را نخواهیم داشت افتادم.سر بر دیوارحسرت نهادم و به هوای لحظات با شهید لکزایی بودن گوشه کنجی را جستجو می کردم و منتظر بودم تا سعادتمندان چشم های خسته ام را در یابند آه خدای من یعنی او هم رفت،یعنی خادم شهیدان و یاربسیجیان و ایثارگران دیگر در یادواره ی شهدای حادثه تاسوکی نیست.حاج حبیب لک زایی را میگویم. یعنی این بار سمت چپ جایگاه و مراسم یادواره افتخار تحمل وجود این عزیز را که به عنوان استقبال کننده و احترام مدعوین در آنجا می ایستاد و مدیریت میکرد را ندارد.یعنی او هم رفت و ما مانده ایم ،با کوله باری از غم و حسرت اشک را به پابوس آوردم و از غربت غریبی نالیدم.میدانید به یاد روز هایی که با شهید لک زایی در این موقع از سال برنامه های سالگرد شهدای حادثه تاسوکی را برنامه ریزی میکردیم افتادم. به یاد روزها و لحظاتی که همراه با ایشان یکرنگی را، خضوع و فروتنی و برادری را تجربه می کردم افتادم.به یاد روزهایی که در کنار حاج حبیب کلام معنویت را مهمان دلهایمان میکردیم با خود گفتم :پروردگارا چقدر خوب به من ثابت کردی که در باغ شهادت باز باز است .میدانید هر وقت با حاجی از روی دلتنگی و خستگی گلایه می کردم.لبخندی ملیح بر لبانش نقش می بست و می گفت :برادر خوب چشمهایت را باز کن،لازم نیست از بندگان خدا گلایه مند باشی ،بلکه این را بدان که اولیا خدا هر چه مقربتر شوند خود را فانی تر می یابند.پس سعی کن کار را برای خدا انجام دهی. نتیجه هر چه خواهد باشد،شما تکلیف خودت را انجام بده پس نگران مباش. آه چقدر سخت است، هر چند که هنوز رفتنش را باور ندارم اما باید بگویم که حاج حبیب شهید زنده ای بود که رسالت سجاد گونه ای داشت که اکنون کوله بار خود را جمع کرده و به کاروان شهدا پیوسته است و ما شهید زنده مان را نشناختیم.آی مردم به خدا حاج حبیب از همان اولیای خدایی بود که خودش نشانه هایشان را برایم باز گفته بود. آه چقدر دلم برای حاج حبیب تنگ شده است . آه خدا چقدر دلم برای شهدا تنگ شده است.آه خدایا چقدر دلم هوای شهادت را کرده است.حاج حبیب قلعه قلب مرا فتح کرده است و هرگز اجازه نمی دهم صدای او در درونم گم شود و باز هم در آستانه هفتمین یادواره ی شهدای حادثه ی تاسوکی به او می گویم:حبیب جان،نگران یادواره مباش.نگران تکریم و تعظیم خانواده شهدا مباش،نگران زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا مباش.دوستان و رفیقان با احساس مسولیت هر چه بیشتر در انظار جستجو گر روح ملکوتی شما این یاد واره و یادواره های بعدی را که یادگاری است از شما بخوبی برگزار خواهند کرد. نگران مباش،مردم فهیم سیستان قدر زحمات شبانه روزی شما را می دانند و این بار بیش از گذشته در مراسم یادواره حضورخواهند داشت و این بار بجای اهدای سلام به حضور جسمی شما،به روح پر فتوحتان درود و صلوات نثار خواهند کرد. سفر گزید از این کوچه باز هم نفسی پرید و رفت بدان سان که مرغی از قفسی کسی که مثل درختان،به باغ عادت داشت شبیه لاله به گرمای داغ عادت داشت کسی که با گل خورشید هم زبانی کرد کسی که با همه جز خویش مهربانی کرد.


کد مطلب: 3584

آدرس مطلب: https://www.oshida.ir/vdcb.wbfurhbsaiupr.html

اوشیدا
  https://www.oshida.ir