هنوز با افتخار «کلاه» سر مردم می‌‌گذاریم

21 خرداد 1398 ساعت 11:09

«کلاه برداری و کلاه سر کسی گذاشتن» هر دو یک مضمون دارند؛ اما جملات برعکس هم هستند. هنوز هم با افتخار کلاه سر مردم می‌‌گذاریم.


به گزارش اوشیدا به نقل از خبرگزاری فارس از تبریز، فاطمه داداشی/ بیرون حسابی هوا گرم است و آفتاب درست وسط آسمان دارد پرتو افشانی می‌کند. اما اینجا در زیر این گنبد آجری زیبا، خبری از این گرما نیست. اطراف را که می نگری برخلاف دهها پاساژ رنگاوارنگ مرکز و بالای شهر خبری از کولر نیز نیست اما حسابی هوایش خنک است و آن به مدد معماری سنتی ویژه آن است. آری اینجا بازار سرپوشیده و تاریخی تبریز است. همان بازاری که از نیمهٔ دوم سدهٔ سیزدهم، تاجران انگلیسی‌تبار از طریق جادهٔ ابریشم و پس از عبور از شهرهای استانبول و طرابوزان، کالاهای تجاری خود را به اینجا منتقل می‌کردند. این بازار در زمان عباس میرزا به مرکز تجارت انگلیسی‌ها مبدل شده بود ومایه بسی مباهات است که هنوز هم پابرجاست و نبض اقتصاد آذربایجان در آن می‌زند. مقصد گزارشم بورکچی بازار یا بازار(کلاهدوزان) است. اول راسته کبابی معروفی قرار دارد و چون نزدیک ظهر است، بوی خوش کباب تا چند فرسخ مانده به مشام می‌رسد. در روبه‌روی کبابی مغازه پشم ریسی خودنمایی می‌کند و به ترتیب در کنار هم مغازه‌های کلاه فروشی شانه به شانه هم قرار گرفته‌اند. مغازه کلاهدوزی "حاج حسن جهان پا" یک سرو گردن با دیگر مغازه‌ها فرق دارد. اصالت و سنت از سرو روی مغازه می‌بارد. تا حالا به این موضوع توجه کرده‌اید که چقدر در مورد کلاه ضرب‌المثل وجود دارد و بزرگ‌ترهایمان جسته و گریخته در محاورات روزانه‌شان از این ضرب المثل‌ها استفاده می‌کنند. مانند: کلاه خودت را قاضی کن، کلاه سر کسی گذاشتن، کلاهش پس معرکه است، کلاهمان تو هم می‌رود، کلاه را که به هوا بیندازی تا پائین بیاید هزار تا چرخ می‌خوره، کلاه کچل را آب برد گفت: برای سرم گشاد بود، ما را ازین نمد کلاهی است، کلاهش پشم نداره، کلاه آب برده بر سر صاحبش گشاده. کلاه شرعی بافتن و یکی از باکلاس‌ترین‌هایش اینکه به احترام کلاه از سر برداریم. مغازه حاج حسن کوچک و تاریک است. نمی‌دانم شاید هم رنگ غالب تیره کلاه‌ها با وجود روشنایی چراغ محیط را تاریک‌تر کرده است. کلاه‌ها در رنگ‌ها و قالب‌های متنوع در کنار هم قرار گرفته‌اند. لبه‌دار، پاپاخ (کلاه آذری)، کلاه روسی .... از کنار ردیف کلاه‌های پشمی گذاشته و چارپایه چوبی را که یک تشکچه پشمی روی آن است از ورودی در مغازه کنار گذاشته و داخل آن می‌شوم. آقای جهان پا مرا نمی‌شناسد، اما من حدود هشت سال پیش با او گزارشی را با عنوان "کلاه" کار کرده بودم و همین که می‌بینمش چهره‌اش را به یاد می‌آورم. ماشالله هیچ تغییری نکرده همانطور قبراق و سرحال است. یک گوشه مغازه روی صندلی چوبی قدیمی نشسته و با فلاکس در حال ریختن چایی است. خودم را معرفی میکنم و میگویم که قصد دارم راجع به شغلش کمی با او صحبت کنم . با روی باز استقبال می کند . "حاج حسن جهان پا" 25 سال است که کلاهدوزی میکند. این مغازه از مرحوم پدرش به وی رسیده و او شغل پدر را به نحو احسنت آموخته و اکنون از آن راه نان در می‌آورد. کافی است اندکی در مغازه حاج حسن نفس بکشید آن وقت احساس خواهید کرد که چقدر در فضا پرز و پشم وجود دارد. چشمم به کلاه ظریف و زیبایی می‌افتد که با رنگ زرد کمرنگش در میان آن همه کلاه خودنمایی می‌کند. از حاج حسن می‌پرسم در مورد این کلاه توضیح دهد؟ از چایی تیره و به قول قدیمی‌ها (دوشان قانیش) رنگ خون خرگوش خود به من نیز تعارف می‌کند و ادامه می‌دهد: آن کلاه زنانه است. جنسش از پوست سمور است. قیمتش در حدود 300 هزار تومان است این کلاه دربین خانم‌ها خیلی خواهان دارد. کلاه را در دست می‌گیرم و آن را لمس می‌کنم، آن قدر نرم و زیباست که آدم حض می‌کند. آقای جهان پا ادامه می‌دهد: پوست سمور و همچنین خرگوش از کشور آذربایجان وارد می‌شود و من برای دوخت کلاه‌هایم علاوه بر این پوست‌ها از پوست بز و گوسفند نیز استفاده می‌کنم. می‌پرسم مغازه که کوچک است پس کارگاه کلاهدوزیتان کجاست؟ می‌گوید: کارگاهم در قسمتی از خانه‌ام است و من معمولا کلاه‌هایم را آنجا می‌دوزم و برای فروش به مغازه می‌آورم. یکی از کلاهای مخصوص آذربایجانی را به او نشان می‌دهم که با پوست بره دوخته شده و بسیار شکیل و مرتب دیده می‌شود. می‌گویم برای مثال دوخت این چقدر طول می‌کشد؟ اول کلاه‌ها از روی الگو روی پوست بره یا بز یا هرپوست دیگری بریده و آن را روی قالب چوبی می‌اندازیم و یک روز در قالب می‌ماند. سپس به آنها لایه داخلی اضافه می‌شود و با دوخت کلاه آماده می‌شود یعنی به طور تقریبی دو روزکار می‌برد. حاج حسن این کلاه‌ها را ویژه عاشق‌ها و سازنده‌های آذربایجانی می‌داند و می‌گوید: اغلب مشتریانم عاشق‌ها هستند. بالای سرش را که نگاه می‌کنم یک ردیف کلاه به رنگ سفید و مشکی استوانه‌ای بنام ( پاپاخ ) دیده می‌شود. ساز و آواز زیبای عاشق؟‌های استانم در ذهنم جان می‌گیرد. تئللی سازی قویدوم یئره (دیگر سازم را زمین گذشته‌ام) سوُزلریمی وئردیم یئله ( انگار تمام آوازهایم بر باد رفته‌اند) عاشیقی دیم گوُزل ائله ( زمانی من عاشیق بودم برای این مردم دوست داشتنی) ائل ده منه ناز ائیلدی ( آنها ناز مرا می‌کشیدند) تئللی ساز آواز ائیلدی ( و ساز من در پاسخ نغمه‌ها می‌نواخت) در ویترین مغازه چشمم به کلاه لبه‌دار می‌افتد. مرحوم پدربزرگم همیشه از این کلاه‌ها استفاده می‌کرد و دایی‌ام در سفرهایش به تهران به عنوان کادو از این کلاه‌ها برایش می‌گرفت و چقدر آن را با وسواس ویژه‌ای روی سرش می‌گذاشت. آقای جهان پا قیمت آنها را چهل هزار تومان می‌گوید و ادامه می‌دهد: اکثرا آقایان مسن و میانسال از این کلاه‌ها استفاده می‌کنند و مشتری دائمیش هستند. حاج حسن از عشق و علاقه‌اش به کلاهدوزی می‌گوید و اینکه با اینکه ۶ ماه از سال مشتری آنچنانی ندارد اما همچنان هر روز در مغازه‌اش را باز می‌کند و در میان این کلاه‌های دست دوزش روزش را شب می‌کند. البته گاهی کارهای تعمیری نیز دارد مثل تعمیر کت‌ها و پالتوهای پوستی. می‌گویم: اغلب مشتری‌های شما چه کسانی هستند ؟ توریست‌ها، عاشق‌ها و نوازنده‌های آذربایجانی، علاقه‌مندان به صنایع دستی و مردان و همچنین خانم‌ها وقتی خانم‌ها را می‌گوید تعجب می‌کنم اما آقای جهان پا چند نمونه ویژه از کلاه‌های دوخته شده‌اش را نشانم می‌دهد که در عین ظرافت و زیبایی بسیار گران قیمت نیز هستند از جمله کلاه دم داری که ظاهر ویژه‌ای دارد و از پوست خرگوش دوخته شده است، قیمتش 350هزار تومن است . جهان پا می‌افزاید: از این کلاه‌ها من زیاد می‌دوزم و مشتری‌های فراوانی از بین دختران جوان دارم که در فصل‌های سرد سال از من خرید می‌کنند و روی سرشان می‌گذارند.کلاه را بر می‌دارم و از روی مقنعه روی سرم می‌گذارم رنگ کرمی تیره‌ای دارد و گرمای زیادی را روی سرم احساس می‌کنم. دم کلاه در یک طرف سر قرار گرفته و آویزان می‌شود. قیافه حق به جانبی به خود می‌گیرم و با لمس فلش عکس این صحنه را در حافظه گوشیم ثبت می‌کنم. در این بخش گزارش ،جالب است بدانید گذشتگان، کلاه را از آن جهت ضروری می‌دانستند که «سر» را سلطان و فرماندهی بدن به حساب می‌آوردند و معتقد به رعایت حرمتی هرچه بیشتر برای این عضو بودند و به این ترتیب بود که استفاده از کلاه از حالت یک عادت خارج شد و به صورت ضرورتی اجتناب‌ناپذیر در آمد. تا جایی که حتی هنگام خواب عرق چین‌هایی بر سر می‌گذاشتند تا سرشان برهنه نماند و برای روزها نیز معمولاً در زیر کلاه عرق چینی بر سر می‌گذاشتند تا چنانچه بنابر ضرورتی ناچار به برداشتن کلاه خود شدند، چیزی بر سر داشته باشند. در رابطه با همین امر، کلاهدوزها و کلاه مال‌ها در آن زمان بازار بسیار پر رونقی داشتند و از روی چشم وهم چشمی هم که شده بود، مردم سعی می‌کردند وضع کلاهشان بهتر از همدیگر باشد. دانستن این نکته هم خالی از لطف نیست که اولین کلاه‌بردار نادرشاه بود شاید شما هم به این دو اصطلاح توجه کرده باشید؛ «کلاه برداری و کلاه سر کسی گذاشتن» هر دو یک مضمون دارند؛ اما جملات برعکس هم هستند. آقاجواد حکایت این دو اصطلاح را که به دوران افشار و نادرشاه بر می‌گردد اینطور تعریف می‌کند:‌ «این اصطلاح بر می‌گردد به زمان نادر‌شاه که وقتی هندوستان را فتح کرد به او گفتند پادشاه هندوستان دو الماس گرانبها در کلاهش قایم کرده. نادر‌شاه هم گفت کلک می‌زند و به پادشاه هندوستان می‌گوید بیا به پاس دوستی که با هم داریم کلاه‌هایمان را با هم عوض کنیم. آن زمان کلاه نمدی‌اش را برداشت و گذاشت سر پادشاه و کلاه او را گذاشت سرخوش. کلاه گذاشتن و کلاه برداشتن از همان زمان به آن زمان برمی گردد. از آقای جهان پا می‌پرسم زندگیش در کسادی بازار و اینکه الان فصل گرم سال است و کسی کلاه نمی خرد چطور می‌گذرد؟ زیر سبیلی می‌خندد و می‌گوید: توکل برخدا هیچی مجبوریم از سرمایه بخوریم تا دوباره در فصل سرد باز سرو کله مشتری‌هایمان پیدا شود و دلمان را به آنها گرم کنیم و کلاه بدوزیم. قبل از ورود به مغازه حاج حسن وقتی گشتی در راسته کلاهدوزان بازار زدم هیچ مغازه‌ای به مانند مغازه او کلاه‌های دست دوز نداشت. اکثرا کلاه‌های پارچه‌ای جنس چینی بودند و به نظر می‌رسد که شغل آقای جهان پا از عمده مشاغل به جای مانده از قدیم است که مانند سرمایه گرانبها باید قدرش را دانست و از هنرش محافظت کرد. نمی‌دانم بعد از آتش‌سوزی قسمتی از بازار سرپوشیده شک دارم به اینکه در شهرم قدردان چنین اشخاصی باشند. اما باز ما می‌نویسیم امید که سازمان صنایع دستی پیگیر آشنایی با چنین هنرمندانی باشند و لا اقل در فصل گرم سال با برگزاری کلاسهای آموزشی و بهره گیری از هنردستشان این صنایع دستی را مانا کنند. حاج حسن جهان پا در حالی که به شغل شریف کلاهدوزی و کسب روزی حلال ازبین اینهمه کرک،پشم و پوست مشغول هست که کسانی در گوشه و کنار کشورمان به راحتی آب خوردن به کلاهبرداری و خوردن نان حرام روزگار می‌گذرانند. انتهای پیام/60001/ر


کد مطلب: 67091

آدرس مطلب: https://www.oshida.ir/vdccsxqe.2bqmo8laa2.html

اوشیدا
  https://www.oshida.ir