فرشتگان بجاى عبد اللَّه حج نمودهاند/نتايج خدمت به سادات/حقوق والدين
10 فروردين 1392 ساعت 13:37
اوشیدا:«ابن جوزى حنبلى» در «تذكرة الخواص» آورده كه: «عبد اللَّه بن مبارك» در يك سال حجّ مىكرد و در يك سال جهاد، و اين كارش پنجاه سال طول كشيد و در سالى به حج رفت و پانصد دينار با خود برد تا در كوفه شتر بخرد و به حج برود.در اين ميان زنى علوى را در جاى نامناسبى ديد، كه پر يك مرغابى را مىكند.عبد اللَّه نزد او رفت و گفت: چرا چنين مىكنى؟ گفت: به كارى كه به تو مربوط نمىشود، مپرس؟
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا:وبلاگ پیام های اسمانی شهرستان زابل نوشت:
فرشتگان بجاى عبد اللَّه حج نمودهاند
«ابن جوزى حنبلى» در «تذكرة الخواص» آورده كه: «عبد اللَّه بن مبارك» در يك سال حجّ مىكرد و در يك سال جهاد، و اين كارش پنجاه سال طول كشيد و در سالى به حج رفت و پانصد دينار با خود برد تا در كوفه شتر بخرد و به حج برود.در اين ميان زنى علوى را در جاى نامناسبى ديد، كه پر يك مرغابى را مىكند.عبد اللَّه نزد او رفت و گفت: چرا چنين مىكنى؟ گفت: به كارى كه به تو مربوط نمىشود، مپرس؟
عبد اللَّه گفت: اصرار كردم، تا سرّ كارش را بگويد، گفت: عبد اللَّه، مجبورم كردى تا سرّ خود را فاش كنم؟
من زنى علويه هستم و چهار دختر يتيم دارم كه در اين ايّام پدرشان درگذشته است، و امروز چهار روز است كه چيزى نخوردهايم؟! و اكنون گوشت «ميته» بر ايمان حلال شده؟ و حال مىخواهم اين ميته را ببرم، تا بچهها بخورند؟عبد اللَّه گويد: با خود گفتم: واى بر تو، كجا چنين فرصتى براى خدمت پيدا مىشود؟ به او گفتم: دامنت را بگشا، و سپس همه دينارها را در دامنش ريختم، و چنان خوشحال شد، كه نمىدانست چطور راه برود.
وى مىگويد: به منزل بازگشتم و از فكر حجّ بيرون آمدم، و بعد راه شهر خويش را در پيش گرفتم، و در آنجا ماندم، تا مردم بازگشتند و براى ديدن دوستان و همسايگانم كه از حجّ بازگشته بودند از خانه بيرون آمدم، و به هر كدام، مىگفتم: حجّت قبول، مىگفت: خدا حجّ تو را هم قبول كند، و ما تو را در فلان مكان ديديم؟ و آنقدر گفتند: تا من حيران شدم.
آنگاه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم كه مىفرمود: اى عبد اللَّه گرفتارى فرزندانم را برطرف كردى، حال از خدا خواستهام، تا فرشتهاى به صورت تو به انجام حجّ بفرستد و هر ساله تا قيامت از طرف تو آن را انجام دهد، چه به حجّ بروى و چه نروى؟!.
نتايج خدمت به سادات
داستانى ديگر را «ابن جوزى» نقل مىكند كه: در بلخ مردى علوى زندگى مىكرد تا اينكه بيمار شد و بعد از دنيا رفت.همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم كمتر ما را سرزنش كنند اتفاقا در سرماى شديد وارد اين شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم براى تهيّه چيزى بيرون آمدم.ديدم مردم در اطراف شيخى اجتماع كردهاند، پرسيدم: او كيست؟گفتند: شيخ شهر است.من نيز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم، ولى او گفت: دليلى بر سيادتت بياور؟ و توجّهى به من نكرد و من هم به مسجد بازگشتم.در راه پير مردى را در مغازهاى ديدم كه تعدادى در اطرافش جمعاند، پرسيدم: او كيست؟ گفتند: او شخصى مجوسى است، با خود گفتم: نزد او بروم شايد فرجى شود؟ لذا نزد وى رفته و جريان را شرح دادم.
او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر كن، تا به اينجا بيايد، پس از چند لحظه بانويى با چند كنيز بيرون آمد.شوهرش به او گفت: با اين زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بياور؟سيده مىگويد: همراه اين زن به منزل او آمديم و جايى را در خانهاش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهاى فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراكها را به ما داد و آن شب را به راحتى سپرى كرديم.
در نيمههاى شب شيخ مسلمان شهر در خواب ديد، قيامت برپاست و پرچم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بر بالاى سرش بلند شد.در آنجا قصرى سبز را ديد و پرسيد: اين قصر از آن كيست؟
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: از آن يك مسلمان است.
شيخ جلو مىرود و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از او روى مىگرداند عرض مىكند: يا رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من مسلمانم چرا از من اعراض مىكنى؟
فرمود: دليل بياور كه مسلمانى؟شيخ سرگردان شد، و نتوانست چيزى بگويد.پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: فراموش كردى، آن كلامى را كه به آن زن علوى گفتى؟ واين قصر از آن آن مردى است كه اين زن در خانه او ساكن شده؟ در اين موقع شيخ از خواب بيدار شد و بر سر و صورت خود مىزد و مىگريست.آنگاه خود و غلامانش براى يافتن زن علوى در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اينكه فهميدند، او در خانه يك مجوسى است.شيخ نزد مجوسى رفت و تقاضاى ديدن وى را نمود، مجوسى گفت:نمىگذارم او را ببينى؟ شيخ گفت: مىخواهم اين هزار دينار را به او بدهم.گفت: نه، اگر صد هزار دينار هم بدهى نمىپذيرم.وقتى اصرار شيخ را ديد، گفت: همان خوابى را كه ديشب تو ديدهاى من هم ديدهام، و سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمانشدهايم و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را در خواب ديدم كه فرمود: اين قصر منزل آينده تو است.
منبع :إرشاد القلوب ترجمه سلگى ج۲
حقوق والدين
از حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله سؤال شد: كدام كس حقش بر مرد بزرگتر است فرمود: پدر و مادر.
امام باقر عليه السّلام فرمود: اگر مردى در حال حيات به پدر و مادرش نيكى كند و بعد از مرگ آنها براى آنان طلب مغفرت نكند عاق خواهد بود و اگر در حال حيات آنها عاق بوده و ليكن بعد از مرگ براى آنها طلب مغفرت كند جزء نيكوكاران محسوب مىشود.
از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله سؤال شد. حق پدر بر فرزند چيست؟ فرمود: او را بنامش نام نبرد و مقابل او حركت نكند و جلوتر از او ننشيند، و او را فحش ندهد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: شما بايد به پدر و مادر خود نيكى كنيد چه زنده باشند و چه مرده، از طرف آنها نماز بگذارد و صدقه بدهد
و حج بجاى آورد و روزه بگيرد و او هر چه براى والدين خود انجام دهد خودش نيز بهرهمند خواهد شد و زياد خواهد ديد.
شخصى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از نيكى والدين پرسيد، رسول خدا سه بار فرمود: به مادرت نيكى كن و سه بار هم فرمود: به پدرت نيكى كن و مادر را قبل از پدر نام برد.
مردى خدمت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: مرا وصيت كن فرمود:
به خداوند شرك نياور اگر چه تو را به آتش بسوزانند و عذاب كنند باز هم دل خود را از ايمان خالى مكن و مطمئن باش.
ديگر اينكه به پدر و مادرت نيكى كن و آنها را مورد محبت و احسان خود قرار بده و براى آنها وسائل راحتى فراهم كن چه زنده باشند و چه مرده اگر امر كنند كه مال و ثروت خود را در فلان طريق مصرف كن بايد اطاعت كنى.
معمر بن خلاد گويد: به امام رضا عليه السّلام عرض كردم، براى پدر و مادرم كه حق را نمىشناسند دعا كنم؟ فرمود: براى آنها دعا كن و صدقه بده اگر زنده هستند و حق را هم نمىدانند باز هم با آنها مدارا كنيد، زيرا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند خداوند مرا به رحمت مبعوث فرموده نه عاق والدين.
مردى خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله عرض كرد: به كه نيكى كنم فرمود: به مادرت، گفت: بعد فرمود: مادرت، گفت: بعد، فرمود: مادرت سپس گفت: بعد، فرمود: پدرت و بعد از آن هر كس كه نزديكتر مىباشد.
زكريا بن ابراهيم گويد: من نصرانى بودم و مسلمان شدم، بعد براى حج به مكه رفتم و خدمت حضرت صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم من نصرانى بودم و اينك مسلمان شدهام، فرمود: در اسلام چه ديدى كه مسلمان شدى؟
گفتم: در قرآن خواندم كه فرموده: ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ فرمود: خداوند شما را هدايت كرده، بعد گفت بار خدايا او را هدايت كن و سه بار اين جمله را تكرار كردند.
بعد فرمود: اينك هر چه مىخواهى بپرس گفت: پدرم، مادرم و خانوادهام نصارى هستند، مادرم نابينا هست، من با آنها زندگى مىكنم و در خانه غذا مىخورم آيا اين چه صورتى دارد؟ فرمود: آيا آنها گوشت خوك مىخورند گفتم: خير در خانه آنها گوشت خوك مصرف نمىشود. فرمود: پس حالا كه آنها گوشت خوك مصرف نمىكنند مانعى ندارد كه شما با آنها زندگى كنيد و غذاى آنها را بخوريد، به مادرت محبت كن هر گاه درگذشت او را بديگرى وانگذار. خود كارهاى دفن و كفن او را انجام بده و به كسى نگو كه مرا ملاقات كردهاى، و در منى بار ديگر نزد من بيا گويد: من در منى خدمت آن حضرت رسيدم مردم پيرامون او را گرفته بودند و از وى مرتبا سؤال مىكردند و او مانند معلم كودكان به همه پاسخ مىداد.
از مكه مراجعت كردم و وارد كوفه شدم به مادر بسيار محبت نمودم.
غذا برايش آماده مىكردم و لباسش را تميز مىنمودم و خدمتكارى برايش مىكردم، يكى از روزها گفت اى فرزند: اين عمل را تاكنون با من نداشتى با اين كه همدين من بودى، اما از وقتى كه مسلمانشدهاى محبت تو زياد شده است.
گفتم: مادر مردى از فرزندان پيغمبر ما به من امر كرد اين كارها را انجام ده، گفت: آن مرد پيغمبر است؟ گفتم: فرزند پيغمبر است. گفت: اى فرزند اين وصيت انبياء مىباشد، گفتم: اى مادر بعد از پيغمبر ما ديگرى پيغمبرى نيست، و او فرزند پيغمبر است گفت: اى فرزند دين تو بهترين اديان است عرضه كن تا من هم اين دين را قبول كنم.
من اسلام را بر او عرضه كردم و او هم قبول كرد و نماز را به او تعليم دادم او نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند بعد حالش تغيير كرد و گفت اى پسر آن چه را به ما تعليم كردى بار ديگر تكرار كن من براى او گفتم: او به اسلام اقرار كرد و درگذشت، صبح مسلمانان او را غسل دادند و كفن كردند و خودم بر او نماز گزاردم و به خاك سپردم.
امام صادق عليه السّلام فرمود: خواهر رضاعى رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله نزد آن جناب آمد، پيغمبر اكرم هنگامى كه او را ديد خوشحال شد و پارچهاى كه با خود داشت پهن كرد و او را روى آن نشانيد بعد متوجه شد و با او بگفتگو پرداخت.
بعد از آن برخاست و رفت بعد از چند لحظه برادرش آمد و رسول اكرم احترامى را كه به خواهرش كرده بود براى او انجام نداد. گفته شد يا رسول اللَّه به خواهر بيشتر از برادر احترام گذاشتى؟ فرمود: او پدر و مادرش را بيشتر از برادرش دوست مىداشت.
فرمود: به پدر و مادر نيكى كنيد تا فرزندان شما به شما نيكى كنند، از زنان مردم چشم بپوشيد تا از زنان شما چشم بپوشند.
فرمود: سه چيز را بايد اداء كرد امانت را به نيكوكار و بدكار بايد برگردانيد و عهد و پيمان را بايد بآخر رسانيد چه نيكوكار باشد و يا بدكار به پدر و مادر هم بايد نيكى كرد چه بدكار باشد چه نيكوكار.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: از عقوق والدين بترسيد، بوى بهشت از هزار سال راه به مشام آدمى مىرسد ولى عاق والدين و قاطع رحم و پيرمرد زناكار و كسى كه از روى تكبر جامههاى خود را بر زمين مىكشد بوى بهشت را استشمام نمىكنند بزرگى مخصوص خداوند است كه جهانيان را آفريد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: پائينترين مرحله عاق گفتن كلمه اف مىباشد و اگر كلمهاى نازلتر از اين بود خداوند آن را تذكر مىداد.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خداوند بر آن بندهاى رحم مىكند كه به پدر و مادر خود كمك كند، شخصى را رحمت مينمايد كه فرزندان خود را طورى بار بياورد كه به او مساعدت كنند خداوند بيامرزد آن همسايهاى را كه به همسايهاش احترام بگذارد.
خداوند رحمت كند رفيقى را كه به رفيقش كمك كند و او را يارى نمايد خداوند رحمت آورد بر شريكى كه با شريك خود همكارى كند و به او خيانت روا ندارد خداوند رحمت كند آن مردى را كه با اعمال خود سلطانى را وادار كند كه به او نيكى كند.
امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس مىخواهد كه در هنگام جان دادن راحت بميرد بايد از خويشاوندان خود دلجوئى كند و به پدر و مادرش نيكى نمايد، هر گاه چنين باشد مرگ بر او آسان مىگردد و در زندگى فقير نخواهد شد.
موسى بن عمران عليه السّلام عرض كرد: بار خدايا به من وصيت كن. فرمود:
وصيت من اين است كه در زندگى به من توجه داشته باشى و سه بار اين جمله را تكرار كردند بار ديگر موسى گفت: مرا نصيحت فرما خداوند سه بار فرمود: به مادرت نيكى كن بار ديگر عرض كرد: خداوندا باز هم بفرما خداوند فرمود: به پدرت نيكى كن، از اين جا معلوم مىگردد كه حق مادر از پدر زيادتر است.
رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: خدا با خوشنودى والدين خوشنود است و با خشم آنها خشمگين است.
فرمود: هر فرزندى كه به نظر محبت به پدر و مادر خود نگاه كند يك حج مقبول در نامه عمل او نوشته مىشود گفتند: يا رسول اللَّه اگر چه روزى صد بار اين عمل تكرار شود فرمود: آرى خداوند بزرگتر و پاكتر از اينها مىباشد.
فرمود: هر كس به مادر و پدر نيكى كند خداوند بر طول عمر او مىافزايد.
امام صادق عليه السّلام فرمود: حق والدين بر فرزند اين است كه قرضهاى والدين را اداء كند و نذر آنها را انجام دهد و آنها را دشنام ندهد، هر گاه اين اعمال را انجام داد نيكوكار هست و اگر پس از مرگ آنها اين كارها را نكرد عاق مىباشد اگر چه در حال حيات نسبت به پدر و مادر نيكوكار بوده است.
از امام جعفر صادق عليه السّلام سؤال شد معنى آيه شريفه وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً چه هست؟ فرمود: احسان اينست كه با آنها بخوبى و نيكى رفتار كنيد
و آنها را به سختى و مشقت نيفكنيد. و اگر احتياجى دارند برآوريد و اگر بىنياز هم باشند باز به آنها برسيد مگر خداوند متعال نفرموده: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.
فرمود: اما آيه شريفه: إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما اين است كه اگر تو را ناراحت كردند به آنها حتى اف هم نگوئيد و اگر تو را مضروب كردند آنها را ترك مكن و با آنها مدارا نما و براى آنان از خداوند طلب مغفرت كن.
فرمود: معنى وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ اين است كه با نظر خشم و غضب به آنها نگاه نكنى و صدايت را نزد آنها بلند نگردانى و دست خود را بالاى دست آنها نگيرى و قبل از آنها از جايت برنخيزى.
حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله فرمود: من حاضرين از امت خود را به غائبين آنها و كسانى كه در پشت پدرها و رحم مادرها مىباشند تا روز قيامت وصيت مىكنم كه به مادر و پدر خود نيكى كنند، اگر چه دو سال راه بروند تا خود را به والدين برسانند زيرا نيكى به پدر و مادر از امور دينى است.
عربى خدمت حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: يا رسول اللَّه آمدهام به اسلام بيعت كنم فرمود: بايد پدرت را بكشى، اعرابى دست خود را نگهداشت، رسول خدا بطرف مردم روى آورد و با آنها به صحبت مشغول شد.بار ديگر اعرابى سخن خود را تكرار كرد و رسول اكرم همان سخن اول را در جواب او گفت وى باز دست خود را نگهداشت و بار ديگر رسول اكرم با مردم بگفتگو پرداخت باز همان گفتگو تكرار شد اين دفعه مرد عرب گفت:باشد قبول مىكنم و بيعت كرد.
در اين جا رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گفت: من امر بكشتن پدر نمىدهم، شما بايد پس از اين نسبت به پدر و مادرت مهربان باشى و به آنها به نيكى معاشرت كنى و اين آيه شريفه را قرائت كردند: وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً.
رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس با نظر تندى به پدر و مادر نگاه كند عاق است.
فرمود: هر كس با نظر خشم به والدين خود بنگرد و آنها از وى راضى نباشند نمازش پذيرفته نيست.
فرمود: هنگامى كه روز قيامت شود پردهاى از پردههاى بهشت برداشته مىشود بوئى از آن بيرون مىگردد كه تا پانصد سال مسافت مىرود، فقط كسانى از اين بو محروم هستند كه عاق والدين باشند.
امام باقر عليه السّلام فرمود: پدر من مردى را ديد كه با فرزندش راه مىرفت و فرزند به شانه پدر تكيه زده، امام سجاد عليه السّلام تا هنگام مرگ به آن فرزند نگاه نکرد.
کد مطلب: 4624
آدرس مطلب: https://www.oshida.ir/vdch.inkt23n-kftd2.html