یادداشت؛

عزاداری محرم ۵ دهه قبل در شهرستان زهک

8 شهريور 1399 ساعت 10:02

تمام مراسم با جدیت و در حزن تمام برگزار می شد، هیچ نشانی از بی نظمی، بدحجابی، خنده حتی لبخند، در بین عزاداران یا جمعیت بزرگی از مردم تماشاگر شیعه یا سنی دیده نمی شد و ابراز ارادت می کردند.


به گزارش اوشیدا؛ عباس نورزائی کارشناس ارشد مدیریت روستایی در یادداشتی نوشت یک مسجد خشتی گلی گنبدی در روستای کوچک زهک، کانون الحاق محبین اباعبدالله الحسین بود که شیعه و سنی روزهای تاسوعا و عاشورا در ان حضور می یافتند، عزاداری و خدمت می کردند. آن روزها سیداکبر و سیدرضا حسینی، استاعلی نجار، حاج سرور کیخا، حاج محمدحسین نورزهی، حاج غلامعلی و حاج غلامرسول شهرکی، حاج غلامعلی و حاج غلامرسول راشکی، حاج عباس خضر و شیخ اسحاق واعظی، حسین محمد خمر و پدر خودم، اغلب جوان و میدان داران دسته ی عزاداری بودند. از آن صحنه ها، صدای بلند و با هیبت حسین محمد، آن مرد حسینی یادم است که می گفت: "یَگ لِه یاعلی کَش" و ناگهان یکپارچه جمعیت می گفتند: "یا-علی" و این طنینی معنی دار و دشمن شکن بود. پیراهن های مشکی یکدست و بلند، شلوار پاتلون زابلی مشکی بر تن داشتند. پیراهن ها را خیاطی به نام سهراب در خود زهک می دوخت. جلوی سینه و همینطور پشت آن را طوری تنظیم کرده بودند که دومنظوره بود. برای سینه زدن از جلو باز و سینه عریان می شد و برای زنجیرزنی هم از پشت باز و عریان می شد. دسته از جلوی مسجدی که امروزه به آن مسجدجامع گفته می شود، راه می افتاد. از سد زهک عبور می کردند و از بیابان و دشتی که معدن شن و لانه ی حیوانات بود(محدوده ای که الان فرمانداری و شهرداری است) عبور نموده به روستای "ملاحسین" می رفتند و ظهر را در آنجا آبگوشتی که تهیه شده بود، می خوردند و بعد دسته تشکیل می شد و به زهک برمی گشتند. ظهر عاشورا هم عزاداران در حیاط بزرگ منزل اقاسیداکبر حسینی تجمع می کردند، سینه و زنجیر می زدند و بعد با کاروان اسرا که تابوت نمادین امام حسین علیه السلام را بر روی دست داشتند، عماری روی تابوت و بر روی آن نیز عمامه ی سبزی گذاشته بود، اهل بیت علیهم السلام که دستان شان با زنجیر بسته شده بود، سربازان یزیدی که با شلاق بر تن نحیف کودکان می زدند، حرکت می کردند و جلوی مسجد، داخل خیابان تجمع نموده، روضه ی ظهر عاشورا را شیخ اسحاق می خواند. در روستای شهرستان کهنه که هم شیعه و هم سنی از یک فامیل حضور داشتند، ملااعظم نورزهی که اهل سنت بود و همسر و مادرش شیعه بودند، برای امام حسین علیه السلام نوحه می خواند و عزاداری می کردند. در این ایام بوی غلور یا حلیم با تکه های درشت گوشت شتر یا گوساله یا گوسفند، فضای روستا را معطر می کرد، آقاسیدرضا و آقاسیداکبر حسینی، حاج علی خمرصادق، حاج غلامعلی راشکی، حاج غلامعلی شهرکی، حاج محمدحسین نورزهی، محمدحسن میران نورزهی، غلور می پختند اما غلور قلی خان پدرام معروف بود. میدانی وسیع در محل تقاطع نهرطاهری قدیم و جدید وجود داشت، در اینجا مراسم تعزیه و شبیه اجرا می شد. شمر، یک معلم با نام فیروزجهانتیغ بود و حضرت ابوالفضل، آقاسیدعباس حسینی و برادران ایشان هم نقش هایی داشتند. بسیار عالی اجرا می شد و جمعیت را تحت تاثیر قرار می دادند. تمام مراسم با جدیت و در حزن تمام برگزار می شد، هیچ نشانی از بی نظمی، بدحجابی، خنده حتی لبخند، در بین عزاداران یا جمعیت بزرگی از مردم تماشاگر شیعه یا سنی دیده نمی شد و ابراز ارادت می کردند. انتهای پیام/


کد مطلب: 71262

آدرس مطلب: https://www.oshida.ir/vdchiinq.23nz-dftt2.html

اوشیدا
  https://www.oshida.ir