داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۱
 
یادداشت؛/بزی
نامه ای به فرماندار از دل تاریخ
کد مطلب: ۶۰۸۱۷
تاریخ انتشار:سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۵۸
نامه ای که چراغیست برای کارگزاران و مسئولین تا راهی روشن برای خدمت به مردم داشته باشند
نامه ای به فرماندار از دل تاریخ
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا؛ مردی از اهالی سیستان که در یک سفری با امام محمدتقی(ع) همراه شده، خاطره ای شنیدنی از آن سفر را گزارش کرده است.

او می گوید: در سال اول خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم، در همه موارد با هم بودیم، روزی در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم که فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکی از دوستان و شیفتگان شما اهل بیت علیهم السلام است مأمورین او برای من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است شما لطف کنید و نامه ای برای او بنویسید که با من مدارا کند.

امام فرمود که من او را نمی شناسم بنابراین گفتم: فدایت شوم! همان طوری که عرض کردم، او از محبین شما اهل بیت است نامه شما برای من در نزد او خیلی کارساز و مشکل گشا خواهد بود.

امام کاغذی را برداشته و چنین نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائی را یادآور شد که تو به آئین پسندیده ای گرایش داری، مطمئنا تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکی خواهی داشت، به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد.

مرد می گوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابوری (فرماندار سیستان) از نامه امام باخبر شده بود و هنگامی که من به شهرم نزدیک می شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد.

نامه را به او دادم او آن را بوسیده و روی چشمانش گذاشت و به من گفت: چه می خواهی؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما برای من مالیاتی نوشته اند که توان پرداخت آن را ندارم، دستور داد آن را برای من ببخشند و اضافه کرد: تا زمانی که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم.

سپس از خانواده ام پرسید و من وضعیت اقتصادی خود و خانواده ام را برایش شرح دادم او دستور داد که در مورد مشکل معیشتی من اقداماتی انجام شود و مقداری هم اضافه به من کمک کرد.

تا او زنده و در منصب فرمانداری سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد.

انتهای پیام
Share/Save/Bookmark