داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۰
 
زن 31ساله گفت با این آبروریزی، همه اعتبار و حیثیتم رفت! / دنیا روی سرم خراب شد وقتی با آن صحنه روبرو شدم!
کد مطلب: ۵۸۶۷۹
تاریخ انتشار:پنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۲۶
از قدیم گفته اند توبه گرگ مرگ است، اما من اعتقادی به این ضرب المثل ها نداشتم، فکر می کردم همسرم دچار اشتباهاتی شده است که با گذشت من، همه چیز به روال عادی خود بر می گردد ولی نه تنها این گونه نشد بلکه ... .
زن 31ساله گفت با این آبروریزی، همه اعتبار و حیثیتم رفت! / دنیا روی سرم خراب شد وقتی با آن صحنه روبرو شدم!
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا:  زن 31ساله در حالی که عنوان می کرد با این آبروریزی، همه اعتبار و حیثیتم در بین خانواده از بین رفته است و نمی دانم چگونه ماجرای تکرار اشتباهاتم را برای آن ها بازگو کنم، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: هنوز مدت زیادی از ازدواجم با «اصغر» نگذشته بود که او را در حال استعمال موادمخدر دیدم. درجا خشکم زده بود، گویی لال شده بودم. هیچ چیزی نمی توانستم بر زبان  جاری کنم. تصمیم گرفتم ماجرای اعتیاد همسرم را با پدر و مادرم در میان بگذارم اما آن روز اصغر به دست و پایم افتاد و آن قدر التماس کرد تا مرا از تصمیمم منصرف کند. او قول داد اعتیادش را کنار بگذارد و به زندگی گذشته خود باز گردد. من هم که او را دوست داشتم و نمی خواستم زندگی ام متلاشی شود، وعده و وعیدهایش را پذیرفتم و این راز را در سینه ام پنهان کردم. 

 

مدت ها از این ماجرا گذشت، ولی اصغر نه تنها اعتیادش را ترک نکرد بلکه پنهانی به استعمال موادمخدر صنعتی روی آورد. او دیگر نمی توانست هزینه ها و مخارج زندگی را تأمین کند تا این که برای تأمین هزینه های اعتیادش، دست به سرقت زد و توسط پلیس دستگیر شد. دیگر کاری از دست من ساخته نبود و از شدت شرم نمی توانستم به چهره پدر و مادرم نگاه کنم. همسرم به یک سال حبس محکوم شد و پدرم مرا به منزل خودش در شهرستان برد. وقتی همه فامیل در جریان خلافکاری های شوهرم قرار گرفتند، دیگر سرزنش ها و نیش و کنایه های آن ها، پدر و مادرم را چنان آزار می داد که چاره ای جز درخواست طلاق نداشتم. آن روز پدرم پشتیبانم شد و با پرداخت هزینه های وکالت و دادسرا کمکم کرد تا از اصغر جدا شوم. 

 

چندماه از ماجرای طلاقم گذشته بود که روزی همسر سابقم با من تماس گرفت و گفت مورد عفو قرار گرفته و از زندان آزاد شده است. او از من خواست به دیدارش بروم تا درباره موضوعی با هم صحبت کنیم. او با چرب زبانی و وعده های پوچ مانند همیشه فریبم داد و من به طور پنهانی راهی مشهد شدم. او قسم خورد که در زندان اعتیادش را ترک کرده و به زندگی عادی خود بازگشته است. او از من خواست به زندگی گذشته ام بازگردم ولی من نمی توانستم این موضوع را با خانواده ام مطرح کنم، به همین خاطر به طور پنهانی به او رجوع کردم و مخفیانه از شهرستان به مشهد آمدم. تا این که حدود یک ماه قبل، متوجه شدم باردار هستم. وحشت زده تصمیم گرفتم به صورت غیرقانونی جنینم را سقط کنم ولی اصغر مرا تهدید کرد که اگر جنین را سقط کنم، از من شکایت می کند.

 

بر سر دوراهی قرار گرفته بودم و نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم، ولی روزی دنیا روی سرم خراب شد که مدتی بعد از این ماجرا، باز هم اصغر را هنگام مصرف موادمخدر دیدم و ... .

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

خراسان

Share/Save/Bookmark