داخلی آرشيو خبر صفحه 
امتیاز مثبت 
۱۰
 
خاطرات شیرین جنگ از زبان یک رزمنده;
از مزرعه سیب زمینی تا ترکش کمپوت!/ یا حسین(ع)، فرماندهی از آن توست
کد مطلب: ۳۳۳۲۷
تاریخ انتشار:دوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۲
البته صبح هم با پاتک تنبیه سنگین فرمانده گردان مواجه می شدیم ، سینه خیز رفتن و کلاغ پر پریدن و دور تا دور گردان رو تمیز کردن از جمله اون تنبیهات بود.
از مزرعه سیب زمینی تا ترکش کمپوت!/ یا حسین(ع)، فرماندهی از آن توست
چفیه ام کو ؟
چه کسی بود صدا زد
هیهات!! عشق من کو؟
مهربان مونس شب تا سحرگاهم کو؟
چفیه ی شاهد اشکم به کجاست ؟
من چرا وا ماندم؟
ماَمن این دل طوفان بی ساحل کو؟
ای سحرگاه
تو را جان شمیم نرگس , چفیه منتظر صبح کجاست ؟
تربت کرب و بلا
تو بگو چفیه ی سجاده چه شد؟
ای مفاتیح
بگو همدم دیرینه ی نجوایت کو؟
آی مردم , به خدا می میرم
مرگ بی چفیه ! خدایا هیهات
چفیه ام را به دلم باز دهید
عهد ما , عهد وفا بود و صفا بود و ابد!! گرچه من بد کردم ولی ای چفیه
بدان بی تو دلم می میرد( شاعر گمنام)

نوشته های پر رمز و راز جبهه :
لبحند بزن بسیجی – مرگ بر صدام موجی – لطفا" وارد میدان مین نشوید – مزرعه نمونه سیب زمینی  میدان مین - لبخندهای شما را خریداریم – مشک آهنی بر روی تانکر آب می نوشتند  – مواظب باش ترکش کمپوت نخوری  جلوی درب تدارکات گردان  – تا کربلا راهی نمانده – یا حسین فرماندهی از آن توست  معمولا" درب سنگر فرماندهی نصب می شد

ورود هر گونه تیر و ترکش ، اکیدا" ممنوع  معمولا" بر روی لباس و جاهای حساس بدن نوشته می شد ، مثل قلب و کمر و پاها  – از پشت نه ! مردی از جلو بیایید ترکشهای نامرد – هرکس جزرش بیش ، اجرش بیشتر -

آری دوستان عزیز، باور کنید تا آخرین لحظه بچه ها دست از شوخی و مزاح بر نمی داشتند ، لحظاتی رو با خدای خودشون خلوت می کردند ، بعضی مواقع به تدارکات گردان تک می زدند ، تا شاید کمپوتی ، تن ماهی ایی ، گیرشون بیاد ، و از اونجایی که این حمله به تدارکات ، در تاریکی محض صورت می پذیرفت ، بعضا" چون بعضی از کمپوتها کاغذ دورشون نبود ، گیر من رب گوجه فرنگی می افتاد ، البته صبح هم با پاتک  تنبیه  سنگین فرمانده گردان مواجه می شدیم ، سینه خیز رفتن و کلاغ پر پریدن و دور تا دور گردان رو تمیز کردن از جمله اون تنبیهات بود ، که البته در جای خودش خیلی مورد توجه قرار می گرفت ، لبهای خندان در طول تنبیه ، نمایانگر بود ،
یه روز به یک اسیر عراقی که یه گوشه ایی خودش رو جمع کرده بود و معلوم بود که زخمی شده ،شکسته ، بسته می خواست عربی صحبت کنه ، رو کرد به اسیر و گفت : اخوی انت سالم  منظورش اینه که حالت خوبه  / اسیر بخت برگشته فکر می کرد داره دنبال اسیری بنام سالم می گرده ،جواب می ده : لا ! انا جاسم .

و اما لهجه زیبای سیستانی نیز خیلی کاربرد داشت !
رمز مکالمات بی سیمی میان فرمانده هان گروهانها با فرمانده گردان و همچنین فرمانده هان لشکر ، گاها" لهجه سیستانی بود ، که البته آموزشهایی رو هم می طلبید ، به عنوان مثال : پو تو کو( تانک های دشمن ) داره م میایه ، تیر که مو پرنه ( آر پی جی ) - چن تا شکندوک ( چند گلوله توپ ) – شینه کو ( هلی کوپترها ) – کرق (سنگر ) –بل بل ( تیر بار ) و ....
و اما لحظاتی رو که در سنگر و یا چادر استراحت می کردیم ، هم حال و هوای خاص خودشو داشت ،
پتو فنگ !
بچه هایی که داخل سنگر بودند ، از قبل با هم هماهنگ می شدند که به محضی که یکی از رزمنده گان وارد سنگر می شد ، یکی از بچه ها پتویی رو از پشت سر ، می انداخت روی سرش و بعد هم همه می ریختند و شروع می کردند به زدن ، لحظاتی این مزاح ادامه داشت ، تا اینکه در یک لحظه همه می رفتند و سر جایشون میخوابیدند ، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ، حالا هر کسی که وارد می شد فرقی نداشت ، گاها" فرمانده گردان و گروهانها هم طعم پتو فنگ رو چشیده بودند ، منم فکر کنم از اثرات همون پتو فنگ ها باشه که خیلی مشکل دارم .
آری عزیزان ،
شب است و سکوت است ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفته ام
شب و مثنوی های ناگفته ام
شب و آخرین سوز مستانه ام
شب و های های غریبانه ام
کجایند اسیران سوز دعا
کجایند مردان بی ادعا
کجایند شور آفرینان عشق
علمدار،مردان میدان عشق
کجایند مستانه جام مست
دلیران عاشق شهیدان مست
من امشب خبر می کنم غرب را
که آتش زنند این دل سرد را
ذوق و شوق نینوا کرده دلم
چون هوای جبهه ها کرده دلم
اون سنگر بهترین ماوای من
آه جبهه، کو برادرهای من
سنگر خوب و قشنگی داشتیم
روی دوش خود تفنگی داشتیم
جنگ ما را لایق خود کرده بود
جبهه ما را عاشق خود کرده بود
سرزمین نینوا یادش بخیر
بدرود
بسیجی آزاده و جانباز ۷۰% علیرضا ضابطی فرزند شهید محمد علی ضابطی
Share/Save/Bookmark