داخلی آرشيو يادداشت صفحه اجتماعی
امتیاز مثبت 
۰
 
یادداشت؛
کرامت در عصر گم‌گشتگی
کد مطلب: ۷۸۶۳۱
تاریخ انتشار:يکشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۰۸:۰۳
کرامت گوهر گمشده انسان عصر جاهلیت مدرن، انسان عصر دیجیتال و انباشت اطلاعات است.
کرامت در عصر گم‌گشتگی
فریباقدرتی پژوهشگر خانواده و مدرس مهندسی خوشبختی در یادداشتی به خبرنگار پایگاه خبری اوشیدا نوشت: در سپیده‌دم دهه‌ای که به نام کرامت نام‌گذاری شده، شاید بیش از همیشه به بازخوانی این مفهوم بنیادین نیاز داریم؛ آن‌هم نه از دریچهٔ تعارفات مذهبی یا تعابیر انتزاعی، بلکه با نگاهی جامعه‌شناختی، تحلیلی و متعهد.

 کرامت، در خوانش بسیاری از متفکران معاصر، مفهومی است به‌غایت اجتماعی. پژوهشگران در مقالات برتر حوزه اخلاق اجتماعی تأکید دارند که کرامت بیش از آنکه یک فضیلت فردی باشد، بنیانی است تمدنی که در بافت مناسبات انسانی ریشه دارد. یعنی آنچه جامعه را نگاه می‌دارد، تنها قانون یا نظم نیست، بلکه احترامی است که هر فرد، بی‌چشمداشت، به شأن انسانی دیگری روا می‌دارد.
 
 کرامت را می‌توان چنین تعریف کرد: حق زیستن با شأن، در جایگاهی مستقل و معنادار در درون یک جامعهٔ زنده. حقی که نه از بیرون اعطا می‌شود، نه بسته به طبقه، جنسیت، سن، یا نقش اجتماعی فرد، بلکه ناشی از خودِ انسان بودن است.
 در زیر پوست مناسبات اجتماعی، کرامت همچون ستون نامرئی اعتماد عمومی است. در مدرسه، در خانه، در روابط قدرت، در سکوت بیمارستان‌ها، در صفوف طولانی اداره‌ها و حتی پشت تریبون‌ها؛ هرجا که کرامت حضور داشته باشد، امید می‌روید، و هرجا که از آن تهی شویم، نابرابری، تحقیر، طرد، و خشمی خاموش، لانه می‌کند.
 
 بی‌جهت نیست که در حکمت‌های علوی، کرامت در کنار تقوا و پرواپیشگی نشسته است؛ چرا که امیرالمؤمنین علی (ع) که نگاهش نه‌تنها عرفانی که جامعه‌شناختیِ مؤمنانه است، در روضه‌الواعظین، جلد دوم، صفحه ۳۴۳ می‌فرماید:
 «لیس الکرم کالتقوی.»
 کرامت، آن‌گونه که علی می‌بیند، نه از سر بخشش‌های لحظه‌ای که ریشه در پرهیز دارد؛ پرهیز از خوار داشتن انسان، از لگدمال‌کردن شأن کسی به نام قدرت، جنسیت، فقر یا نادانی. در این نگاه، کرامت، بنیانی است برای زیست اخلاقی در سطح جامعه؛ نه فقط یک خُلق نیک، بلکه نظامی از زیستنِ مسئولانه با دیگری.
 
 از همین‌جاست که اندیشهٔ امانوئل مونه، فیلسوف انسان‌گرای فرانسوی، در متن این بحث معنا می‌یابد. مونه که در طوفان قرن بیستم، به بازتعریف کرامت انسانی پرداخت، باور دارد که شأن انسان، در «شخص بودن» او نهفته است؛ و این شأن، نه قابل اعطا، نه قابل سلب، بلکه ذاتی و هم‌زاد انسان است.
 او کرامت را مسئولیتی تاریخی می‌داند: هر جامعه‌ای موظف است آن را پاس دارد؛ نه با بیانیه که در شیوهٔ زیستن با انسان‌ها. در نگاه مونه، اگر انسان ابزار شود، کرامت نخستین چیزی است که می‌میرد؛ و بی کرامتی، آغاز زوال اجتماعی است.
 
 ازاین‌رو، بازتاب کرامت را باید پیش از همه، در نظام آموزش‌وپرورش جست. چرا که تربیت، نخستین خاکریز تجربهٔ انسان از «دیگری» است.
 دکتر ساروخانی، جامعه‌شناس برجسته ایرانی، در کتاب جامعه‌شناسی خانواده، با نگاهی موشکافانه به تحقیقات مارگارت مید، به ما یادآور می‌شود که شیوهٔ پرورش طفل، کلید فهم هر جامعه و فرهنگ است.
 مید، در مطالعه‌اش بر مردم ساموا، دریافته بود که مهربانی آنان، برخاسته از نظام تربیتی آرام و بی‌تنش‌شان است؛ جایی که کودک نه با ترس، بلکه با احترام، تبعیت از قانون را می‌آموزد و این، همان معنای پنهان کرامت است: تربیت انسان‌هایی که فهم، احترام و مسئولیت را درونی کرده‌اند.
 
 در چنین افقی، معلم دیگر فقط ناقل اطلاعات نیست؛ او تبلور زیست کرامت آمیز است. دست مهربانی است که کودک را نه به اطاعت، بلکه به بالیدن دعوت می‌کند.
 اگر بخواهیم جامعه‌ای کریم بسازیم، باید با کودکانمان باکرامت رفتار کنیم؛ در کلام، در داوری، در برخوردهای روزمره. چرا که کرامت، بیش از آنکه آموختنی باشد، زیستنی است.
 
 کرامت، در نهایت، پژواک رفتاری است که انسان از جهان پیرامونش می‌گیرد. دههٔ کرامت، اگر بخواهد معنا یابد، باید ما را به همین نقطه برساند: بازنگری در چگونگی بودنمان با یکدیگر؛ از کلاس درس تا خانه، از رسانه تا خیابان.
 آیندهٔ ما، بازتاب همان لحظاتی است که به کودکانمان آموخته‌ایم چگونه با جهان، با خود، و با دیگری، با شأن و وقار انسانی رفتار کنند.

انتهای خبر/
Share/Save/Bookmark