وصیتنامه شهید؛
شهدا، ملائکههایی در کالبد انسان هستند
کد مطلب: ۷۷۴۴۴
تاریخ انتشار:سه شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ ساعت ۰۸:۲۷شهید «عیسی خدری» در قسمتی از وصیتنامهاش مینگارد: شهدای ما ملائکه هستند، اما در کالبد انسان و این زندگی دوروزه دنیا را خداوند اینها را آفریده بود دنیا این لیاقت را نداشت که این چنین انسانهایی را در دامن خودش نگهداری کند، به تعبیر آن روایتها همان انسانهایی هستند که بالاتر از ملائکه هستند.
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا، شهید «عیسی خدری»، سوم اردیبهشت ۱۳۴۱، در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. پدرش غلامعلی و مادرش فضه نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته اقتصاد کشاورزی درس خواند. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد.
بهعنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم اسفندماه ۱۳۶۵، مسئول واحد اطلاعات و شناسایی بود. در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای روستای محمدشاه کرم تابعه زادگاهش به خاک سپردند. برادرش ابراهیم نیز به شهادت رسیده است.
بسمالله الرحمن الرحیم
«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»
خدایا به نام تو آغاز میکنم خدایا شهادت میدهم که تو یگانه معبود و خالق جهان هستی و رسالت پیامبر عظیمالشأن و حضرت محمد (ص) را با جان دل پذیرفتم و بهروز قیامت نیز معتقد هستم که هر کس در آن دنیا سزای اعمال خود را میبیند و ولایت مولایمان علی (ع) و فرزندانشان را با جان دل پذیرفتم معبود من معشوق پروردگارا، الهی، ای طبیب دردهای دل من، ای خدا جوانی را در فراموشی دوری از تو سپری کردم خدایا من گناه کردم؛ اما گناه من ازآنجهت نبود که تو را به بزرگی قبول نداشته باشم، بلکه نفس اماره بر من غلبه کرد. معبود من، معشوق من، تو تنها یاور من هستی دوست حقیقی من در تمام دوران زندگیام تو بودهای. خدایا تو خودت گفتی که ای بنده من بیایید به مهمانی من، من بهترین مهماننواز هستم، ای معبود و معشوق من، امید من به توست خدای من به فریاد من روز تبلی السرائر برس.
خدایا تو خودت گفتی که از درگاه تو هیچ فقیری دستخالی بر نمیگردد. ای خدا اگر گناه از من زشت بوده است؛ اما عفو از تو زیباست. خدایا شیرینی عفو خودت را به ما با شهادت بچشان. ای خدای من، ای پناه بیپناهان، ای گنج فقیران، ای فریادرس مظلومان به فریاد امام عزیز ما فرزند زهرا (س) حضرت روحالله الخمینی برس. خدای مــن ایــن انسان کامل و ابراهیم زمان و فرزند راستین زهرا (س) را دشمنشاد مکن. خدایا به طور یقین میدانم که امام ما با امام عصر و صاحبالزمان و مولایمان امامزمان (عج) ارتباط دارد، فرمان و امر امام ما فرمان و امر امامزمان (عج) است.
خدایا تو را شکر میکنم که توانستم در این زمان در رکاب او با دشمن اسلام و انسانیت و کسانی که روی یزیدها را و هیتلرها را سفید کردند، بجنگم. آری تجاوزگرانی که دهها شهر و روستای ما را خراب کردند، به ناموس ما به زنان و فرزندان و کودکان و دختران ما رحم نکردند. به هستی ما رحم نکردند چه نامردانه به خاک شهیدپرورمان به مملکت امامزمان (عج) حمله کردند که شاید چراغ و فروغ آقایمان و مولایمان و امیرمان را خاموش کنند، اما غافل از این که ما صاحب داریم ما خدا داریم ما زهرا (س) و حسین (ع) داریم و ائمه اطهار (ع) داریم که به فریادمان میرسند. کلمات را بر کاغذ جاری کنم خدا را شکر میکنم که توانستم قدمی ناقابل برای دین تو برای قرآن تو بردارم.
مادر جان سلام، سلام فرزندی که شاید نتوانسته است وظایفش را خوب ادا کرده باشد. درود خدا بر تو که توانستی فرزندانی تربیت کنی که راه علیاکبر (ع) را ادامه دهند. پدر جان با شناختی که بنده از قلب سرشار از محبت اهلبیت شما میبینم و میدانم که شما را رضا هستید به رضای خداخدایی که ما را آفریده.
مادر جان، دنیا فانی است این دنیا رفتنی است همه باید بروند. اما چه شیرین است مرگی که با عشق و علاقه و اخلاص و پاکی و صفای دل و برای رسیدن به لقای خدا باشد و در میان سنگر و جبهه اسلام باشد.
مادر جان این مرگها افسوس ندارد به خدا قسم افسوس ندارد، میدانم مقداری ناراحت میشوی حق دارید. شما عاطفه دارید. شما من را از همه بچهها بیشتر دوست داشتید و بنده هم خدا میداند که شما را چقدر دوست دارم، پدر جان بنده را حلال کنید. من نتوانستهام فرزندی خوب و حرفشنو برای شما باشم. البته خودتان میدانید که جوان جاهل است. اجر شما با آقایمان اما حسین (ع) و مادرش زهرا خوشحال باشید که دومین فرزند شما توانست که راه برادر دلاورش ابراهیم را ادامه دهد و ابراهیمی که مردانه جنگید و در سنگر مبارزه رودرروی دشمن شربت شهادت نوشید. شهدای ما ملائکه هستند، اما در کالبد انسان و این زندگی دوروزه دنیا را خداوند اینها را آفریده بود دنیا این لیاقت را نداشت که این چنین انسانهایی را در دامن خودش نگهداری کند، به تعبیر آن روایتها همان انسانهایی هستند که بالاتر از ملائکه هستند.
پدر جان «خداوند با صابران است» اگر ناراحت باشید دلیل ندارد. شما که میدانید چرا این راه را انتخاب کردم راه انسانهای وارسته این است. انسانهای وارسته صدر اسلام که آنها را شکنجه میدادند و بر روی ریگهای داغ میخواباندند، اما دست از «لا اله الا الله» بر نمیداشتند. ما رهروان آنها هستیم و از خدا میخواهیم در این راه ثابتقدم باشیم. پدر جان این مرگها افسوس ندارد، زیرا که این انسانها همه چیزشان را برای خدا فروختند و در آن دنیا همه چیز دارند. ما باور قلبمان این است آنها که باور ندارند، حساب آنها جداست. طرف صحبت من با آنهایی است که خداوند آنها را هدایت کند تا حقایق را از چشم و دل ببینند.
و اما مادر جان؛ مادری که مصیبت دیدی و استقامت کردی درود خدا بر شما. به خدا قسم این را میبینم «که بهشت زیر پای شماست» به چه کسی خدا میخواهد بهشت بدهد؟ به چه کسی خدا میخواهد اجر بزرگتر از اجر شما بدهد؟ شمایی که دو فرزند رشید خودت را در راه اسلام و قرآن فدا کردی و مانند زینب (س) که خود شاهد فرزندان بود که در کربلا به شهادت میرسیدند، آری زینب (س)، خواهر پر عاطفه حسین (ع) و فرزندان خودش عون و جعفر را با دست خودش به خاک سپرد و همیشه مانند کوه استوار بوده و هیچگاه پیش دشمن گریه و ناله نکرد و موها را پریشان نساخت و صورت خودش را نیلی نکرد.
خواهران عزیزم: خواهران مهربان خودم امیدوارم که اگر خبر شهادت بنده را شنیدید، خیلی ناراحت نشوید، حق خودتان را برای من حلال کنید. من شماها را خیلی دوست داشتم که شما من را خیلی دوست داشتید، اما کاری که بهخاطر خدا باشد و مرگی که در راه خدا باشد ناراحتی ندارد. استقامت کنید و صابر باشید. به پدر و مادر شما باید روحیه بدهید. فرزندان خودتان را خوب تربیت کنید. فرزندانی که بتوانند در آینده رسالت سنگین خون هزاران شهید را به دوش بکشند. فرزندان خودتان را باغیرت، شجاع و مؤمن و مؤمنه تربیت کنید و شما صبر زینب (س) را نگاه کنید که زینب (س) به شما [...] رسولالله (ص) نماز خواند. پس از آن شاهد بود که مادرش زهرا (س) چقدر رنج و شکنجه دید. زینبی که میآمد رختخواب مادر مریض خودش مینشست گاهی از گریه مادر زارزار گریه میکرد، در این زمان زینب (س) پنج سال بیشتر نداشت و بعدها نیز شاهد بود که مردم با پدر بزرگوارش چطور رفتار کردند و برادرش شهید شدند و پس از آن شاهد بهشهادترسیدن فرزندان و برادر و برادرزادههای خود بوده و بعد نیز به اسارت میرود و اوست که کاخ یزید را به لرزه درآورد و به حق که قهرمان کربلا شد.
در پایان حضور حسن جان و حسین آقا و عباس آقا بیان میکنم که خداوند کسانی را که در برابر مشکلات و مصائب صبر دارد. اما حسین جان دلم میخواهد خوب درس بخوانید و در آینده با علم خود به انقلاب اسلامی خدمت کنی و همچنین به رضا و حسین و داوود و رضا وصیت میکنم که درس را فراموش نکنند.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
انتهای خبر/