وصیتنامه شهید؛
وصیتنامههای شهدا را مطالعه کنید
کد مطلب: ۷۹۸۶۷
تاریخ انتشار:يکشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۰۳:۰۱شهید «سیروس پیروزی» در قسمتی از وصیت نامهاش نوشت: بزرگترین وصیت من به شما این است که وصیتنامه های شهدا را مطالعه کنید. زیرا به قول امام عزیزمان «این وصیتنامه ها است که انسان را میلرزاند و بیدار می کند» و این آخرین وصیت من به شما امت حزبالله است.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی پایگاه خبری اوشیدا، شهید «سیروس پیروزی»، بیستوششم اردیبهشت ۱۳۴۸، در شهرستان زاهدان متولد شد. پدرش غلام حیدر، کارمند بهداری بود و مادرش کبری نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهارم خرداد ۱۳۶۷، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در بهشت مصطفی زادگاهش واقع است.
بسم الله الرحمن الیحيم
وصیت نامۀ غواص شهید سیروس پیروزی
ای خدای بزرگ دست از جهان شستهام و برای ملاقات تو به کربلای خوزستان آمدهام. از تو میخواهم که مرا با اصحاب حسین (ع) محشور کنی. آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین (ع) خود را در قدم مقدمش بیفکنم و این عقده هزار و چهارصد ساله را که بر دلم فشامیآوردرد و همیشه با تمیگویمیم «یا لیتنی کنت معک» را برآورده کنم.
خدایا تو را شکر میکنم خدایا در غم و درد شخصی میسوزم تو آن چنان در دردها غمهای زجر دیدگان و محرومان و دل شکستگان غرقم کردی که دردها و غمهای شخصی را فراموش کردم.
تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومین تاریخ و مظلومین تاریخ آشنا کردی. از این راه تو علی (ع) را، به من شناساندی. تو مرا با حسین (ع) آشنا کردی. تو دردها و غمهای زینب (س) را بر دلم گذاشتی. تو مرا با تاریخ آمیختی و من خود را در تاریخ فراموش کردم و با ازلیت و ابدیت یکی شدم و از این نعمت بزرگ تو را شکمیکنمنم.
خدایا خسته و دل شکستهام. مظلوم از ظلم تاریخ. پژمرده از جهل اجتماع. ناتوان در مقابل طوفان حوادث. ناتوان در مقابل افق مبهم و مجهول و تنها، بیکس و فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات.
ای خدای بزرگ تو را شکمیکنمنم که راه شهادت را بر من گشودی، دریچهای پرافتخار از این دنیای خاکی به سوآسمانهاها باز کردی و لذت بخش ترین امید حیاتم را در اختیارم گذاشتی و به امید استخلاص، تحمل دردها و غمها و شکنجهها را میسر کردی. «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمّد و مماتی محمد و آل محمّد»
«ای خدای من آن کن که تو را شاید، نه آنچه مرا باید» و به فضل و کرم بر گنه کاری که در لجه گناه، از جهل و نادانی فرو رفتهام ترحم فرما. ای خدا تو در دار دنیا گناهانم را از تمام خلایق پنهان داشتی و من در آخرت به ستاریت از دنیا محتاج ترم و چون لطف کردی و گناهانم را بر هیچ بنده صالحی آشکار نکردی، روز قیامت هم مرا مفتضح و رسوا در حضور یميع خلایق مگردان.
خدایا با جان و دل از صمیم قلب و با زبان تمامی اعضاء و جوارحم، شهادت به یگانگی و وحدانیت تمیدهمهم و بهترین اسماء و صفات عالیه را برای تو دانسته و به نبوت و رسالت آخرین فرستاده تو یعنی حضرت محمد بن عبد الله (ص) گواهمیدهمهم.
خدایا تو را سپاس به تمامی نعمتهایی که به من عطا فرمودی، شکرگزاری کرده و از این که برای این بنده کوچک خود که همواره با عمل خویش خشم و غضب تو را بمیانگیختمتم منت نهادی و بالاترین کاملترینینعمتهایای خود یعنی شهادت در راهت را نصیبم کردی شکرگزارمیکنمنم.
ای آفریدگار من این نکته را باید بگویم که یا آنکه عمل من غضب تو را بمیانگیختخت، ولی به ذات مقدست سوگند که هیچگاه جز به مهربانی از تو ندیدم و به همین جهت، مهربانی تو مرا در مقابل گناهم شرمندمیساختخت.
ای خدای مهربامیخواهم که با تو باشم، در همه حال و در همه جا و برای همین است که اینجا دم را به دم مولایم علی (ع) داده ام و هم صدا با او به تو عرمیکنم: «خدایا گیرم که من در آتش عذاب تو صبر کنم چگونه در آتش فراغ تو صبر کنم».
خدایا تو میدانی مقصود من از شهادت رسیدن به نام و نشان نبود، بلکه چون نزدیکترین راه رسیدن به تو بود این راه را انتخاب کردم. خدایا تو میدانی که هدفم از نوشتن وصیت نامه روشن کردن شمعی هر چند کم سو برای پویندگان این راه جهت ادامه دادن راه شهیدان است و الا از نوشتن همین چند خط خوددارمیکردمدم.
خدایا به عنوان بالاترین آرزویم و خواسته ام از تو میخواهم که آنقدر گمنام باشم که نه از بدن گناهکار و ضعیفم و نه از نفس سرکشم، اثری باقی نماند. دوست دارم مانند مقربان درگاه تو مفقود باشم، ولی ای پدر و مادر گرامی اگر تقدیر الهی و مشیت خداوندی که همه ما باید تسلیم او باشیم، اگر این شد که جنازه مرا تحویل شما بدهند، عاجزانه میخواهم که غریبانه تشییع شود و مزارم را سنگ قبر نگذارید و قبرم را از بقیه قبرها پایینتر باشد و به هیچ وجه از من عکس چاپ نکنید و فقط در تکثیر وصیت نامه ام همت گمارید.
پدر و مادر عزیزم گرچه فرزند خوبی برای شما نبودم، ولی در عوض شما برایم خیلی خوب بوده اید و از شما بابت این که راه جبهه رفتن و جهاد را بر من نبستید و حتی در این راه کمکم کردید، تشکر میکنم. پدر جان برایم گریه نکنید زیرا نه در غربت جان دادم و نه در مظلومیت و اگر خواستید گریه کنید برای مظلومیت حسین (ع) در کربلا گریه کنید.
و حال کلامی چند با امت حزب الله شهرستان زاهدان دارم
حقیقت امر این است که در مقابل ایثار شما که از جان و مال خود برای حفظ دین خدا مایه گذاشتید، چیزی ندارم که عرض کنم، زیرا آنان که رفتند راه را بر ما نشان دادند و رفتندآنانگفتنیهاها را گفتند. پبزرگترینین وصیت من به شما این است که وصینامههای شهدا را مطالعه کنید. زیرا به قول امام عزیزمان «این وصینامهها است که انسان را میلرزاند و بیدامیکند» و این آخرین وصیت من به شما امت حزب الله است. دست از راه امام و انقلاب، برندارید. امام را دعا کنید و چند جمله به دوستانه میگویم: «که راه شهیدان را ادامه دهید اسلحههای به زمین افتاده آنها را بردارید و تا آخرین نفس راهشان را ادامه دهید» و از آنهایی که میتوانستند به جبهه بیایند و نیامده اند نمیخواهم که در تشییع جنازه ام شرکت کنند.
«بارالها قلب مرا از نفاق پاک کن و عملم را از ریا مبرا ساز و زبانم را از دروغ دور دار و چشم را از خیانت محفوظ بدار».
یايها الناس بدانید که دنیا گذرگاهی بیش نیست و ما دیروز شاهد شهادت های برازنده ها، عبادی ها، بهمنی ها، فدایی ها، پتیره ها و مسافرها و شما امروز شاهد ما هستید. به ناچار می بایست از دنیا رفت، ولی چه زیباست مرگ کسی باعث پیروزی و از بین رفتن کفار ستمگر باشد.
پدر جان من راهم را شناختم و دنبالش رفتم و خوشحالم. من امروز که احساس می کنم دوباره جریان کربلا تکرار می شود و حسین زمان (خمینی روح الله) «هل من ناصر ینصرني» را فریاد می زند، آیا پدر جان می شود جواب فرزند پیامبر را نداد؟ جواب نداد؟ نه «من مردن را بهتر از زندگی با ذلت می دانم» و در جواب حسین زمان می گویم لبیک، لبیک.
و تو ای مادر جان به خود ببال و افتخار کن که همچو فرزندی را در راه خدا قربانی کردی و جامه نو بپوش و شادی کن، مادر جان می دانم که ناراحت هستی و جوانت را از دست دادی و زحمت کشیدی و من را به اینجا رساندی و خواستی از درختی که آبیاری کردی ثمره بخوری. مادر جان ناراحت مباش آن چنان باش که فردای قیامت افتخار هم نشینی با حضرت زهرا (س) را داشته باشی.
مادر جان هر چه خواستم خود را راضی کنم بین ازدواج و شهادت، شهادت را دیدم. این ازدواج زیباتر، پاکتر و بهتر است و جان دادن در راه خدا. «مادر جان برای من از عسل شیرین تر است».
پدر و مادر و برادر و خواهرم از شما طلب عفو دارم مرا ببخشید و از تمام دوستان و آشنایان و فامیل اگر حقی برگردن من دارند، ببخشند و برای آخرین بار می گویم مادر جان مرا ببخش.
«والسلام على من اتبع الهدى»
انتهای خبر/